بحث بدعت:
بدعت چیست؟
*بدعت کاری در دین تأسیس کردن بعد از اکمال دین. و آنچه پیدا شده باشد بعد پیامبر ﷺ از قبیل اهواء واعمال. (قاموس المحيط فصل الباء) *
بدعت از نظر لغت:
*(والبِدْعَةُ) بالكسر: الحَدَثُ في الدين بعدَ الإكْمَالِ أو ما اسْتُحْدِثَ بعد النبيِّ، (صلى الله عليه وسلّم)، من الأَهْواءِ والأَعْمالِ. (قاموس المحيط فصل الباء)
بدعت تأسیس کردن کاری در دین بعد از اکمال دین. و آنچه پیدا شده باشد بعد پیامبر ﷺ از قبیل اهواء و اعمال.*
*بدع ب د ع: أبْدَعَ الشيء اخترعه لا على مثال والله بديع السماوات والأرض أي مُبْدعهُما و البديعُ المبتدع و المُبْتَدَعُ أيضا. (مختارالصحاح باب الباء)
اختراع بدون اینکه قبل از آن مثلی برای آن باشد. ترجمه آیه: آفریننده ی آسمانها و زمین بدون اینکه مثل آن قبل از این باشد.*
*البدعة: اسم من الابتداع. سواء كانت محمودة، أم مذمومة، ثم غلب استعمالها فيما هو نقص في الدين أو زيادة.
وفي الحديث الشريف " كل محدث بدعة، وكل بدعة ضلالة، وكل ضلالة في النار ".(ج) بدع. (القاموس الفقهي ج1ص32)
بدعت اسم است از ابتداع گرفته شده، فرقی نمی کند محمود باشد یا مذموم، ولی استعمال آن در نقص دین یا زیادت در دین غالب شد.*
*( ب د ع ): ( الْبِدْعَةُ ) اسْمٌ مِنْ ابْتَدَعَ الْأَمْرَ إذَا ابْتَدَأَهُ وَأَحْدَثَهُ كَالرِّفْعَةِ اسْمٌ مِنْ الِارْتِفَاعِ وَالْخِلْفَةِ مِنْ الِاخْتِلَافِ ثُمَّ غَلَبَتْ عَلَى مَا هُوَ زِيَادَةٌ فِي الدِّينِ أَوْ نُقْصَانٌ مِنْهُ. (المغرب ج1ص112)
ابْتَدَعَ الْأَمْرَ گفته می شود وقتی کاری را شروع کند و به وجود بیاورد... بعد از آن تغلیب شد بر استعمال آن در به وجود آوردن نقص در دین یا زیادت در دین.*
*بَدَعْتُ الشيءَ، إذا أنشأته. والله عزَّ وجلَ بَديع السموات والأرض، أي مُنشئها. (ابن دريد ج1ص127و128)
وقتی کاری را انشاء (برای بار اول به وجود آوردن) کنی بَدَعْتُ الشيءَ گویند.*
*البَدِيع الذي ابْتدَع الخلقَ على غير مثال يقال ابتْدَعَ اللهُ الخَلْقَ
بديع يعني خلق را آفريد بدون اينكه قبل از آن نمونه اي براي آن باشد.*
*ومنه قيل بِدْعةٌ للأمر المُخْتَلقَ الذي لم تَجْرِ به عادةٌ ولا سُنَّة يقال هذا من فِعْلِه بَدِيعٌ وبِدْعٌ وبِدَعٌ وفي التنزيل: " قُلْ ما كُنْتُ بِدَعاً مِنَ الرُّسُلِ "احقاف/9. (المخصص في اللغة ابن سيده ج4ص302شامله)
و از آن است بدعت براي امر از خود ساخته شده اي كه سنّت و عادت بر آن جاري نيست و بَدِيعٌ و بِدْعٌ و بِدَعٌ گفته مي شود و در قرآن آمده است (بگو نيستم من نو آمده از پيغامبران) يعني من اوّلين پيامبر نيستم (قبل از من هم رسل بوده اند).*
*والبِدَع: جمع بدعة، وهي الحَدَث في الدين بعد الكمال، والمراد بها هنا مستحدثات الأَخلاق لا ما هو كالغرائز فيها. (معاهد التنصيص على شواهد التلخيص ج1ص243شامله – و المرجع: باب شواهد الفن الثالث و هو علم البديع)
والبِدَع: جمع بدعة: نو پيدا كردن چيزي در دين بعد از اكمال دين، مراد در اينجا كارهايي است که با اختيار، پيدا كرده شده است نه آنچه كه مانند غريزه است.*
بدعت اصطلاحی:
*أخبرنا أبو الحسين بن بشران، قال: أنا أبو عمرو بن السماك، نا الحسن بن عمرو، سمعت بشرا، يقول: سمعت يحيى بن يمان، يقول: قال سفيان: « البدعة أحب إلى إبليس من المعصية». (شعب الایمان للبیهقی ج19ص444)
سفيان گفت: بدعت براي شيطان بهتر از گناه است.*
زيرا هر كس بداند كه گناه مي كند، در آخر توبه خواهد كرد ولي كسي كه بدعت انجام مي دهد معتقد است كه كار خير انجام مي دهد و چه كسي از کار خير توبه خواهد كرد. پس بدون توبه خواهد ماند.
*هي الفعلة المخالفة للسُّنة: سميت: البدعة، لأن قائلها ابتدعها من غير مقال إمام، وهي الأمر المحدث الذي لم يكن عليه الصحابة والتابعون، ولم يكن مما اقتضاه الدليل الشرعي. (التعريفات باب البرهان المؤلف: الجرجاني ج1ص13شامله)
کاری مخالف سنّت باشد، بدعت گفته می شود بخاطر اینکه آن را بوجود آورده، بدون اینکه امامی آن را گفته باشد و آن امر محدثی است که صحابه (رض) یا تابعین (رض) آن را انجام نداده اند (سلف صالح). و آن را دلیل شرعی هم نیست.*
*شرعا: الذهاب إلى قول لم يدل عليه دليل. (الحسين الصنعاني). (القاموس الفقهي ج1 ص32)
در شريعت: رفتن به دنبال قولی که دلیل بر انجام آن نباشد.*
* عند الحنفية: من اعتقد شيئا خالف فيه اعتقاد أهل السنة والجماعة. (القاموس الفقهي ج1 ص32)
در نزد حضرت ابوحنیفه (رض): کسی که اعتقاد کند آنچه که مخالف با اعتقاد اهل سنّت و جماعه باشد.*
*هي الفعلة المخالفة للسُّنة: سميت: البدعة، لأن قائلها ابتدعها من غير مقال إمام، وهي الأمر المحدث الذي لم يكن عليه الصحابة والتابعون، ولم يكن مما اقتضاه الدليل الشرعي. (التعريفات باب البرهان المؤلف: الجرجاني ج1ص13شامله)
بدعت هر امر نو پیدا که صحابه و تابعین (رض) بر آن نبوده اند و از اموری هم که مقتضای دلیل شرع باشد، نیست.*
*البدعة مرادفة للمكروه عند محمد بن الحسن. (همان و رد المختار ج26ص294)
مترادف با مکروه است نزد امام محمّد.*
*وَالْبِدْعَةُ لُغَةً مَا أُحْدِثَ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ سَبَقَ وَتُطْلَقُ شَرْعًا عَلَى مُقَابِلِ السُّنَّةِ، وَهِيَ مَا لَمْ تَكُنْ فِي عَهْدِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. (أنوار البروق في أنواع الفروق ج8ص224شامله)
بدعت در لغت انجام كاري بدون اينكه نمونه اي براي آن از قبل باشد و شرعاً بر مقابل سنّت گفته مي شود و آن چيزي است كه در زمان رسول الله ﷺ نبوده است.*
*قَالَ النَّوَوِيُّ: الْبِدْعَةُ بِكَسْرِ الْبَاءِ فِي الشَّرْعِ هِيَ إحْدَاثُ مَا لَمْ يَكُنْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. (أنوار البروق في أنواع الفروق ج8ص224شامله)
بدعت در شرع، به وجود آوردن کاری است که در زمان رسول الله ﷺنبوده است.*
*أَنَّ الْبِدْعَةَ بِمَعْنَى مَا لَمْ يَكُنْ فِي عَهْدِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَوْعَانِ حَقِيقِيَّةٌ وَمُشْتَبِهَاتٌ فَالْحَقِيقِيَّةُ هِيَ الْمُقَابِلَةُ لِلسُّنَّةِ فَالسُّنَّةُ مَا فُعِلَ فِي الصَّدْرِ الْأَوَّلِ، وَشَهِدَ لَهُ أَصْلٌ مِنْ أُصُولِ الشَّرْعِ، وَالْبِدْعَةُ الْحَقِيقِيَّةُ مَا أُحْدِثَ بَعْدَ الصَّدْرِ الْأَوَّلِ، وَلَمْ يَشْهَدْ لَهُ أَصْلٌ مِنْ أُصُولِ الشَّرْعِ. (أنوار البروق في أنواع الفروق ج8ص226و227)
بدعت دو نوع است یکی بدعت حقیقی و دیگری مشتبهات: آن مقابل سنّت است و سنّت آنچه که در صدر اول انجام شده است (زمان نبی) و شاهد آن شواهدی از شرع است (دلیل آن دلائلی از شرع است).
بدعت حقیقی آنچه که بعد از صدر اول به وجود آمده است و دلیل شرعی بر آن نیست (دلائل شرعی: قرآن، سنّت، اجماع امّت یا فعل و قول صحابی نزد احناف).*
*اعْلَمْ أَنَّ الْبِدْعَةَ لَا تَخْلُو مِنْ أَحَدِ الْأَمْرَيْنِ إمَّا تَعَصُّبٌ، وَإِمَّا سَفَهٌ ؛ لِأَنَّهُ إنْ كَانَ وَافِرَ الْعَقْلِ عَالِمًا بِقُبْحِ مَا يَعْتَقِدُهُ، وَمَعَ ذَلِكَ يُعَانِدُ الْحَقَّ وَيُكَابِرُهُ فَهُوَ الْمُتَعَصِّبُ، وَإِنْ لَمْ يَكُنْ وَافِرَ الْعَقْلِ كَانَ سَفِيهًا إذْ السَّفَهُ خِفَّةٌ، وَاضْطِرَابٌ يَحْمِلُهُ عَلَى فِعْلٍ مُخَالِفٍ لِلْعَقْلِ لِقِلَّةِ التَّأَمُّلِ وَأَمَّا الْمُجُونُ فَهُوَ عَدَمُ الْمُبَالَاةِ فَالْمُفْتِي الْمَاجِنُ هُوَ الَّذِي يُعَلِّمُ النَّاسَ الْحِيَلَ. (شرح التلويح على التوضيح ج3ص37)
بدعت از دو چیز خالی نیست 1) تعصّب.2) سفه (نادانی).
اگر عمداً و از روی علم باشد و از روی مکابره، تعصّب است و اگر عقلش كامل نباشد، آن از روي سفه و ناداني است؛ زيرا سفه همان سبك سري است و اضطرابي است كه بخاطر قلّت عقل وي، وي را به كارهاي مخالف عقل حمل مي كند. و اما مجون؛ آن کسی است که در حقّ دین لاابالی است یعنی بی اعتناء است و کاری ندارد که امر یا چیزی درست یا غلط باشد و مفتی ماجن کسی است که به مردم حیله های شرعی یاد می دهد.*
آیا بدعت دارای اقسام است و آیا برای آنها مثالی زده اند یا اینکه هرآنچه که هرکس بگوید که این بدعت حسنه است از دین محسوب می شود؟
*أَمَّا فِي الشَّرْعِ فَمَوْضُوعَةٌ لِلْحَادِثِ الْمَذْمُومِ، وَإِذَا أُرِيدَ الْمَمْدُوحُ قُيِّدَتْ، وَيَكُونُ ذَلِكَ مَجَازًا شَرْعِيًّا حَقِيقَةً لُغَوِيَّةً، وَفِي الْحَدِيثِ { كُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ }، وَقَالَ الْإِمَامُ الشَّافِعِيُّ (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ) الْمُحْدَثَاتُ ضَرْبَانِ: أَحَدُهُمَا: مَا أُحْدِثَ مِمَّا يُخَالِفُ كِتَابًا أَوْ سُنَّةً أَوْ أَثَرًا أَوْ إجْمَاعًا، فَهَذِهِ الْبِدْعَةُ الضَّلَالَةُ.
وَالثَّانِي: مَا أُحْدِثَ مِنْ الْخَيْرِ لَا خِلَافَ فِيهِ، وَقَدْ قَالَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فِي قِيَامِ ( رَمَضَانَ): نِعْمَتْ الْبِدْعَةُ هِيَ يَعْنِي أَنَّهَا مُحْدَثَةٌ لَمْ تَكُنْ. (المنثور في القواعد ج1ص175)
در شرع اسم کاری است که جدیداً از خود در آورده شده و مذموم است. اگر ممدوح را مراد باشد به آن قید داده می شود (مثلاً گفته می شود بدعت حسنه). امام شافعی (رض) گفته که بدعت دو نوع است یکی مخالف سنّت و اثر و یا اجماع باشد (بدعت ضلالت است) دوم: آنچه از خير مي باشد كه در آن خلافي نيست و همانا حضرت عمر (رض) در باره ي قيام رمضان فرموده اند: چه خوب است اين بدعت يعني در گذشته به اين ترتيب نبوده است.*
و بدعت خواندن بعضی از اشیاء نزد امامان از ورع و تواضع آنها خبر می دهد مثلاً مدرسه ساختن و تعلیم دروس مربوط به تعلیم عربی که اینها را نمی توان بدعت گفت ولی آنها بدعت حسنه گفته اند ولی در باره ی کارهای جمعی خیلی محتاط بوده اند.
انواع کارهایی که صحابه و تابعین (رض) آنها را بدعت دانسته اند:
1) جهر بالتکبیر تشریق غیر از آنچه در شرع آمده بدعت است. (تبيين الحقائق شرح كنز الدقائق ج3ص98و99)
2) *فَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ: رَفْعُ الصَّوْتِ بِالذِّكْرِ بِدْعَةٌ يُخَالِفُ الْأَمْرُ مِنْ قَوْله تَعَالَى {وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنْ الْقَوْلِ}.(فتح القدير ج3 ص249 و250- مرقاه المفاتيح ج3ص 543- البحر الرائق شرح كنز الدقائق ج5 ص210 - رد المختار ج6ص150)
حضرت ابوحنيفه(رض) : بلند كردن صدا در ذكر بدعت است و مخالف امر الله ﷻ (وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ...) مي باشد.*
3) نفل را با جماعت خواندن غیر از تراویح، بدعت است و در همه ی کتب فقه موجود است مانند: البحر الرائق ج2ص40 - مراقي الفلاح ج1ص205 ووو... .
4) *وقال الحسن بصري: رفع الصوت بالدعاء بدعةٌ.
حسن بصری (رض) می گویند: به آواز دعاء كردن بدعت است.*
*وقال سعيد بن المسيب: أحدث الناس الصوت عند الدعاء. وكرهه مجاهدٌ وغيره. وروى وكيعٌ، عن الربيع، عن الحسن -والربيع، عن يزيد بن أبانٍ، عن أنسٍ -، أنهما كرها أن يسمع الرجل جليسه شيئاً من دعائه.
سعيد بن مسيب «رحمۀ الله»: مردم در دعاء با صداي بلند دعاء كردن را احداث كردند و آن را مجاهد و غير ايشان ناپسند مي دانسته اند و از انس(رض) مروي است كه ايشان مكروه مي دانسته اند كه دعاي كسي را فرد كناري وي بشنود.*
*وورد فيه رخصةٌ من وجهٍ لا يصح:
خرّجه الطبراني من رواية أبي موسى: كان النبي - صلى الله عليه وسلم - إذا صلى الصبح يرفع صوته حتى يسمع أصحابه، يقول: ((اللهم، أصلح لي ديني الذي جعلته عصمة أمري )) -ثلاث مرات - ((اللهم، أصلح لي دنياي التي جعلت فيها معاشي )) -ثلاث مرات، ((اللهم، أصلح لي آخرتي التي جعلت إليها مرجعي ))-ثلاث مراتٍ - وذكر دعاء آخر.
وفي إسناده: يزيد بن عياضٍ، متروك الحديث. وإسحاق بن طلحة،ضعيفٌ. (فتح الباری لابن رجب ج6ص104 کتاب الصلاه)
و در باره ی اجازه به رفع صوت دليل مي آورند كه آن صحيح نيست و آن اين است:
رسول الله ﷺ وقتي با صحابه(رض) نماز صبح مي خواند صدايش را بلند مي كرد حتّي صحابه (رض) هم مي شنيدند و اين دعاء را مي خواندند (اللهم، أصلح لي دنياي التي...) و (اللهم، أصلح لي آخرتي التي..) و دعائي ديگر ذكر مي كنند.
در طريق روايت اين حديث يزيد بن عياض مي باشد كه وي متروك الحديث (حديث وي ترك گفته مي شود و به حساب حديث نمي آيد) و همچنين اسحق بن طلحه مي باشد كه وي نیز ضعيف است.*
اگر کاری را معلوم نباشد که سنّت است یا که بدعت چه باید کرد:
*وَمِنْهَا أَنَّ مَا تَرَدَّدَ بَيْنَ الْوَاجِبِ وَالْبِدْعَةِ فَعَلَيْهِ أَنْ يَأْتِيَ بِهِ احْتِيَاطًا ؛ لِأَنَّهُ لَا وَجْهَ لِتَرْكِ الْوَاجِبِ وَمَا تَرَدَّدَ بَيْنَ الْبِدْعَةِ وَالسُّنَّةِ يَتْرُكُهُ ؛ لِأَنَّ تَرْكَ الْبِدْعَةِ لَازِمٌ وَأَدَاءُ السُّنَّةِ غَيْرُ لَازِمٍ. (مبسوط سرخسی ج2ص493 - بدائع الصنائع في ترتيب الشرائع ج2ص180- بحر الرائق شرح كنز الدقائق ج 4 ص 204- رد المختار ج8 ص56 وج5 ص131- حاشیه ی رد المختار ج2 ص11و485)
اگر بین واجب بودن و بدعت بودن تردید باشد عمل به آن از احتیاط است و اگر بین سنّت بودن و بدعت بودن تردید باشد، پس آن عمل باید ترک شود به دلیل اينكه ترك بدعت لازم است و ادای سنّت غیر لازم.*
وقتي اين دليل را براي اين گروهها مي آوردیم می گفتند که این حکم وجود ندارد و منکر این احکام بودند و اين نشان مي دهدكه آنها كوركورانه به دنبال اثبات راه خود هستند و با دين كاري ندارند؛ پس هدف آنها چيزي غير از دين است و من به آنها قول آوردن این حکم را داده بودم که امیدوارم با خواندن این حکم خود را اصلاح کنند.
سلف صالح چه کسانی هستند؟ و به چه كساني در دين بايد اقتداء كنيم؟
*{عَلَيْكُمْ بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ مِنْ بَعْدِي}
بر شما لازم است سنّت من و سنّت خلفاي راشدين (چهار يار) بعد از من.*
*حديث: خير القرون قرني ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ثم یظهر الکذب. (متفق علیه یعنی بخاری و مسلم)
بهترين قرن ها يكي آن قرني كه من در آن مي باشم و ديگري قرن بعد آن و قرن بعد آن مي باشد، بعد دروغ زياد مي شود.*
زمان نبی ﷺ و صحابه و تابعین(رض) ، به قولی قرن همان قرن معروف است (سیصد سال خواهد بود).
و اين حدیث *(عن ابن عباس، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: « إنما أصحابي كالنجوم، فبأيهم اقتديتم اهتديتم ». (مشكاه المصابيح ج3ص335)
اصحاب من مانند ستارگان هستند، به هر کدام اقتدا کنید، هدایت می یابید.*
حضرت امام اعظم (رض) از تابعین می باشد و بعد از وی امام محمّد (رض) و امام ابويوسف (رض) و امام شافعی (رض)آمده است.
*حدّثنا معتمر عن سلام بن مسكين عن قتادة قال قال ابن مسعود: من كان منكم متأسّياً فليتأسّ بأصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلّم فإنهم كانوا أبر هذه الأمة قلوبا، وأعمقها علماً، وأقلها تكلُّفاً، وأقومها هَدْياً، وأحسنها حالاً؛ اختارهم الله لصحبة نبيّه صلى الله عليه وسلّم وإقامة دينه، فاعرفوا لهم فضلهم، واتبعوهم في آثارهم، فإنهم كانوا على الهُدَى المستقيم. (تفسير القرطبي محمّد بن أحمد بن أبي بكر بن فَرْح الأنصاري الخزرجي الأندلسي, أبو عبد الله, القرطبي ج1ص1 سوره بقره آیه 38 - تفسير البغوي سوره يوسف آیه ی 107)
از ابن مسعود (رض) : هر فردی كه مي خواهد كسي را الگو بگيرد، پس اصحاب رسول الله ﷺ را الگو بگيرد، زيرا آنها نيكو قلب ترين امّت و عميق ترين آنها در علم و كمترين امّت از روي تكلّف (به مشقّت انداختن) و مستحكم ترين امّت در هدايت و نيكوترين آنها از روي حال هستند. الله ﷻ آنها را انتخاب كرد و به صحبت رسولش ﷺ و براي بر پا داشتن دينش برگزيد، پس بشناسيد فضل آنها و تبعيت كنيد از آنها؛ زيرا آنها بر هدايت مستقيم بوده اند.*
اما مذاهب چهارگانه:
آنها هیچ گاه نگفته اند که حتماً باید یکی از این مذاهب را انتخاب کرد و می بینیم که شاگردان آنها به اجتهاد می پردازند و با استاد خود مخالفت می کنند و سخن دیگر اینکه آنها خلاف قرآن و سنّت رسول اللهﷺ چیزی نمی گفته اند و علّت اینکه ما می گوییم باید تابع یکی از اینها شویم بخاطر اطمینانی است که از حکمهای آنها بدست آوردیم و می دانیم که آنها خلاف شرع مصطفی نکرده اند و اینکه در این زمان کسانی هستند که از مذاهب چهارگانه ایراد می گیرند و منظور آنها فقط این است که فتواهاي خود را جایگزین فتواهای آنها بکنند و به این ترتیب راه خود را پیش ببرند برای مثال اکثر وهابی ها عدم تبعیت از مذاهب چهار گانه را مطرح می کنند و می گویند که واجب نیست و واجب، اتباع رسول الله ﷺ است. این ظاهرش خیلی خوب و زیبا و فریبنده است؛ چه همه ی ما اتباع از رسول الله ﷺ را قبول داریم و باید قبول داشته باشیم ولی در باطن آنها هدف دیگری دارند و آن از مطالعه ی کتب آنها معلوم می شود و خواهیم دید که فقط فتواهای ابن تیمییه و محمّد بن عبدالوهاب و ابن قیم جوزی را ذکر می کنند؛ پس آنها بدنبال جایگزین برای امامان ما می باشند. دیگر اینکه از امامان ما به تواتر نقل شده است که گفته اند (اذا صح الحدیث فهو مذهبی).
حرفی برای تأمّل: الآن ما به خود اجازه می دهیم که اجتهاد کنیم. خوب است ولی آیا می توانیم حکمی بهتر از حکم امامان گذشته بیاوریم در صورتی که صلاحیت اجتهاد نداریم و از روی تعصّب اعمالی را انجام می دهیم. وقتی برای ما قرآن خوانده می شود آن را قبول نکرده بلکه قول استاد خود را و یا پیر خود را قبول می کنیم.
در این زمان، مذهب برای ما ضروری است؛ زیرا هر کس به هوای خود چیزی حکم می کند و از خیر قرون نیز نیستند.