حکم نماز جمعه و عیدین در روستاها
سؤال: اگر جمعه در روستاها ناجایز باشد پس چرا علمای بزرگ ترکمنصحرا آن را در روستاها میخوانند؟ اگر ناجایز باشد پس مگر اینها نمیدانند که چنین است؟
جواب: چرا این عالمان بزرگوار تا به امروز در روستاها نخواندهاند و بعد چندین دهه حالا دارند میخوانند و به کتبی که خواندهاند پشت پا میزنند؟ و اگر شرایطش (نماز جمعه) بوده که این عالمان ما چندین سال با ترک جمعه گناهکار بودهاند.
و اما دلیل؛
جمعه در غير از شهر اداء كرده نشود و دلایل آن به این شرح میباشد:
از حضرت رسولالله ﷺ و حضرت علي (رض): جمعه و تكبير تشريق نيست مگر در شهر جامع.
صحابه (رض) مساجد جامع در شهرها بنا میکردند و جمعهها را در شهرها اقامه میکردند نه در روستاها.[1]
اصل در شهر بودن، مكه و مدينه میباشد كه از زمان رسولالله ﷺ تا به امروز در آنها جمعه برگزارشده است.[2]
تعريف شهر: مكاني بزرگ كه در آن کوچهها و بازارها باشد و داراي روستاهاي تابعه باشد و در آن والي (حاكم) باشد كه بتواند حق مظلوم را از ظالم بگيرد و صاحب هدايه داراي كوچه و روستاها بودن را ترك كرده و ذكر نكرده؛ به خاطر اينكه تنفيذ احكام و اجراي حدود درجایی غير از شهر اجرا نمیشود.[3]
از حضرت عائشه (رض): مردم از اطراف و روستاهاي مدينه متناوباً (نوبتي) به جمعه میآمدند.[4]
اگر جمعه بر روستاييان و اطراف مدينه واجب بود، همهی آنها هميشه میآمدند نه نوبتي؛ پس نوبتي آمدن آنها دال بر عدم وجوب جمعه بر غير از شهریها میباشد.
اولين جمعهای كه بعد از مدينه اقامه شد در مسجد عبدالقيس در جواثي میباشد.[5]
جواثي شهري از شهرهاي بحرين میباشد.[6]
گفتهشده است كه در آن بيش از چهار هزار نفر سكونت داشتهاند ...؛ و در آن قلعهای بوده است به نام جواثا. (بايد بدانيم كه قلعه را در يك روستا بنا نمیکنند).[7]
جمعه در مكّه فرض شد و رسولالله ﷺ نتوانستند جمعه را در مكّه اقامه كنند و وقتي به قبا (نام روستا) رسيدند به مدت چهارده (14) روز در آنجا ماندند ولي در آنجا (قبا) جمعه نخواندند تا اينكه به مدينه آمده و جمعه را اقامه كردند؛ پس اين دليلي است بر عدم جواز جمعه در روستا (غير شهر).[8]
منظور از اکبر مساجد، اکبر مساجد مصر یعنی شهر است. (به شرح الوقایه رجوع شود).
شرایط وجوب جمعه در ظاهر روایت پنج است: الْمِصْرُ الْجَامِعُ، وَالسُّلْطَانُ، وَالْخُطْبَةُ، وَالْجَمَاعَةُ، وَالْوَقْتُ.[9]
نماز جمعه جایز نیست مگر در مصر (شهر).[10]
زیرا ظهر فرض است و با دلیل قطعی ثابت شده است پس جز به دلیل قطعی ترک نشود و صحابه (رض) بهجز در مصر جامع منابر جمعه بنا نکردهاند پس این اجماع است که شهر بودن در ادای جمعه فرض است و به غیر آن جایز نیست.[11]
اختلاف بین مذهب حنفی و شافعیه بر سر همین مسئله است که طبق مذهب حنفی جمعه در روستا جایز نیست و شافعیه همین احادیث که این اشخاص نوشتهاند را دلیل بر جواز جمعه در روستا قرار دادهاند و مجتهدین و علمای احناف جواب آنان را دادهاند پس کسانی که احادیث در مورد جایز بودن جمعه در روستا را مطرح میکنند حنفی نیستند و ترکمنصحرا همه حنفی هستند پس به این نکته باید توجه شود. حال جواب مذهب حنفی بر استدلال شافعیان بر این احادیث بیان میشود.
اولين جمعهای كه بعد از مدينه اقامه شد در مسجد عبدالقيس در جواثي میباشد.[12]
جواثي شهري از شهرهاي بحرين میباشد.[13]
گفتهشده است كه در آن بيش از چهار هزار نفر سكونت داشتهاند ...؛ و در آن قلعهای بوده است به نام جواثا.[14] (بايد بدانيم كه قلعه را در يك روستا بنا نمیکنند).
پس جواثا روستا نبوده است بلکه شهر بوده است.
پس در روستا خواندن دروغی است که نویسندهی مطلب به این روایت اضافه کرده است.
زیرا قریه روستا نیست بلکه به مکه ام القری گفته میشود.
وفي " المبسوط " هي مدينة، والمدينة تسمى قرية كما قال الله تعالى: {أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا}[15] وقال عمر - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ -: حيثما كنتم. أي من مثل جواثا من الأمصار، وهي بضم الجيم وبالثاء المثلثة.[16]
در مبسوط جواثا شهر است و شهر را قریه نامیده میشود همچنان که در این آیه مکه را قریه نامیده شده است:
{أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا}[17]
و گفتهی حضرت عمر (رض) این است: حيثما كنتم. أي من مثل جواثا من الأمصار، وهي بضم الجيم وبالثاء المثلثة.
هر جا که شهر باشد مثل شهر جواثا در آن جمعه بخوانید.
پس دروغ دیگر پیام این است که کلام حضرت عمر ﷺ را تحریف کرده است و گفته است هر جا خواستید بخوانید.
باز تأکید میکنیم که البنایه جواب شافعیان را میدهد و هر کس قائل به جواز جمعه در روستا باشد حنفی نیست.
از حضرت عائشه (رض): مردم از اطراف و روستاهاي مدينه متناوباً (نوبتي) به جمعه میآمدند.[18]
اگر جمعه بر روستاييان و اطراف مدينه واجب بود، همهی آنها هميشه میآمدند نه نوبتي؛ پس نوبتي آمدن آنها دال بر عدم وجوب جمعه بر غير از شهریها میباشد.
پس این نیز مغالطهای است که خواسته است جواز آمدن روستاییان به جمعهی شهر را دلیل بر جواز جمعه در روستا بگیرد.
اهل منا در جمعهی مکه شرکت میکردند؛ پس این نیز جواز حضور روستایی در جمعهی شهر را میرساند و دلالتی بر جواز جمعه در روستا نمیباشد.
باز تأکید میشود این از استدلالات شافعیه است که احناف جواب آن را دادهاند.
جمعه در مكه فرض شد و رسولالله ﷺ نتوانستند جمعه را در مكه اقامه كنند و وقتي به قبا (روستا) رسيدند، به مدت چهارده روز در آنجا ماندند ولي در آنجا (قبا) جمعه نخواندند تا اينكه به مدينه آمدند و جمعه را اقامه كردند. پس اين دليلي است بر عدم جواز جمعه در روستا (غير شهر).[19]
1- أَخْبَرَنَا أَبُو زَكَرِيَّا بْنُ أَبِي إِسْحَاقَ، وَأَبُو بَكْرِ بْنُ الْحَسَنِ قَالَا: ثنا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، ثنا بَحْرُ بْنُ نَصْرٍ، ثنا عَبْدُ اللهِ بْنُ وَهْبٍ، أَخْبَرَنِي ابْنُ لَهِيعَةَ، عَنِ ابْنِ أَبِي جَعْفَرٍ، عَنِ الْأَعْرَجِ، " أَنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ كَانَ يَأْتِي الْجُمُعَةَ مِنْ ذِي الْحُلَيْفَةِ يَمْشِي وَهُوَ عَلَى رَأْسِ سِتَّةِ أَمْيَالٍ مِنَ الْمَدِينَةِ "[20]
ابی هریره (رض) برای نماز جمعه از ذوالحلیفه پیاده میآمدند و ذوالحلیفه در 6 میلی مدینه بود.
2- أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ الْحَارِثِ الْفَقِيهُ، أنبأ أَبُو مُحَمَّدِ بْنُ حَيَّانَ، ثنا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ، ثنا أَبُو عَامِرٍ، ثنا الْوَلِيدُ هُوَ ابْنُ مُسْلِمٍ، أَخْبَرَنِي سَبْرَةُ بْنُ الْعَلَاءِ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، " أَنَّ أَهْلَ ذِي الْحُلَيْفَةِ كَانُوا يَجْتَمِعُونَ مَعَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَذَلِكَ عَلَى مَسِيرَةِ سِتَّةِ أَمْيَالٍ مِنَ الْمَدِينَةِ "[21]
اهل ذوالحلیفه همراه رسولالله ﷺ جمعه میخواندند و ذوالحلیفه در 6 میلی مدینه بود.
3- أَخْبَرَنَا أَبُو سَعِيدِ بْنُ أَبِي عَمْرٍو، ثنا أَبُو الْعَبَّاسِ الْأَصَمُّ، أنبأ الرَّبِيعُ قَالَ: قَالَ الشَّافِعِيُّ: " وَقَدْ كَانَ سَعِيدُ بْنُ زَيْدٍ، وَأَبُو هُرَيْرَةَ يَكُونَانِ بِالشَّجَرَةِ عَلَى أَقَلَّ مِنْ سِتَّةِ أَمْيَالٍ فَيَشْهَدَانِ الْجُمُعَةَ وَيَدَعَانِهَا " قَالَ: " وَيُرْوَى أَنَّ عَبْدَ اللهِ بْنَ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ كَانَ عَلَى مِيلَيْنِ مِنَ الطَّائِفِ فَيَشْهَدُ الْجُمُعَةَ وَيَدَعُهَا "[22]
شافعی (رض) گوید: که سعید ابن زید (رض) و ابی هریره (رض) در مکانی به نام الشجره زندگی میکردند و جمعه را بعضیاوقات میآمدند و بعضی وقتها ترک میکردند و این مکان 6 میل فاصله داشت؛ و روایت میشود که عبدالله بن عمرو بن عاص (رض) دو میل با طائف فاصله داشت و به جمعه میآمد و جمعه را ترک میکرد؛ یعنی بعضیاوقات میآمد و بعضیاوقات نمیآمد.
این روایات نیز برگزاری جمعه در ذو الحلیفه را نمیگوید.
(وشُرِطَ لأدَائِهَا المِصْرُ) فلا تُؤَدَّى في المفازة والقرية لِمَا روى البيهقي في «المعرفة»، وعبد الرَّزَّاق، وابن أبي شَيْبَة في «مصنَّفَيْهما»: عن علي أنه قال: «لا جمعة، ولا تشريق ـ أي تكبيره ـ ولا صلاة فطر ولا أضحى، إلاَّ في مِصْرٍ جَامِعٍ أو مدينة عظيمة». الظاهر أنَّ «أو» للشك. والحديث صححه ابن حَزْم، ورواه عبد الرَّزَّاق من حديث عبد الرحمن السُّلَمي عن عليّ قال: «لا جُمُعَة، ولا تشريق، إلاَّ في مِصْرٍ جَامِعٍ». ولأنه كان لمدينة النبيّ صلى الله عليه وسلم قُرَى كثيرة، ولم يُنْقل أنه صلى الله عليه وسلم أمر بإقامة الجمعة فيها.[23]
(برای ادای جمعه شهر شرط است) پس در دشت و روستا ادا نمیشود؛ به خاطر اینکه بیهقی در کتاب المعرفه ی خود و عبدالرزاق و ابن ابی شیبه در مصنف خودشان از حضرت علی (رض) روایت کردهاند که همانا ایشان (رض) گفتند که: «جمعه و تشریق یعنی تکبیر تشریق و نماز فطر و قربان نیست مگر در شهر جامع یا شهری بزرگ». ظاهراً «أو» برای شک است و ابن حزم حدیث را صحیح دانسته است و عبدالرزاق از حدیث عبدالرحمان سلمی از علی (رض) روایت کرده است که گفتند: «جمعه و تشریق نیست مگر در مصر جامع» و دلیل دیگر این است که مدینه رسولالله ﷺ دارای روستاهای بسیاری بود و نقل نشده است که رسولالله ﷺ امر کرده باشند که در آن روستاها جمعه برگزار شود.
واعلم أنّ القرية والمِصْر من الأشياء العُرْفِية التي لا تكاد تَنْضَبِط بحالٍ وإن نُصَّ، ولذا ترك الفقهاء تَعريفَ المِصْر على العُرْف كما ذكره في «البدائع»، وإنما تَوَجّهوا إلى تحديد المِصْر الجامع، فهذه الحدود كلُّها بعد كونها مِصْرًا. فإِنَّ المِصْر الجامع أخصُّ من مُطْلق المِصْر، فقد يَتَحَقَّق المِصْرُ ولا يكون جامعًا. ورأيتُ في عبارة المتقدّمين أنّهم إذا ذَكروا الاخْتلاف في حدود المِصْر يَجعلونه في الجامع، ويقولون: اختلفوا في المِصْر الجامع الخَ، فَتنبّت منه أنّهم لا يَعْنُون به تَعريفَ مُطْلق المِصْر، والنّاس لما لم يُدْرِكوا أمرَهم طَعنوا في تلك الحدود.
فمنها ما قال ابن شجاع: إذا كان أهلُها بحيث لو اجتمعوا في أَكبر مساجدهم لم يَسَعْهم ذلك. فقالوا: إنّه يَصْدُق على أكثر القرى ولا يصدق على المسجد الحرام - أعزّه الله وأدام حُرْمَته - فنقضوا عليه طَرْدًا وعَكْسًا ولم يَتفقّهوا مُراده أيضًا، فإِنَّ هذا التعريفَ ليس للمِصْر بل للمِصْر الجامع.
وحاصله أنّ المِصْر الجامع هو الذي يَكْثُر أهله بحيث لا تَسَعُهم مساجدهم فَيَحتاجون إلى بناء مسجدٍ يَسَعُهم، وهو الذي بناه صاحب «العناية»
فقال: قال ابن شجاع: أَحْسَنُ ما قيل فيه إذا كان أهلها بحيث لو اجتمعوا في أكبر مساجدهم لم يَسَعْهم ذلك حتى احتاجوا إلى بناء مسجدٍ آخر للجمعة، وهذا الاحْتِياج غالبٌ عند اجتماع من عليه الجمعة اهـ. فَفَكِّر في لفظ حتى احتاجوا الخ فإِنَّه ليس عند عامّتهم مع أنّه لا يحتاج إليه إلاّ أنّه يُفيدُك في تحصيل المراد. ويُستفاد منه ما قلنا من أنّ الحدّ المذكور فيمن وجبت عليهم الجمعة فاحتاجوا إلى بناء مسجد، لا فيمن لم تجِب عليه الجمعة بعدُوهم بِصَدَد إقامتها فجعلوا يُقدِّرون مساجدهم هل تسعُهم أولا؟
وهذا أيضًا باعتبارِ الأغلب، فإِنَّه وَسِعهم أو لم يَسَعْهم ثمّ لم يَبْنوا مسجدًا آخر فإِنّه لا يَخْرُج عن كونه مِصْرًا، بشرطٍ إن كان مِصْرًا من قبلُ وكانت الجمعة واجبةً عليهم.
ولعلك قَطعتَ النّظر عمّا يَقعُ في الخارج ونزلتَ إلى العبارات فقط ولذا وقعتَ في الخَبْط ولو رَاعَيْتَ الحال في الخارج لما تَردّدتَ فيه فإنّهم يفعلون في الخارج كذلك، فإِذا كَثُر أهلُ قريةٍ لم تَسَعْهم مساجدهم فإنهم يحتاجون إلى بناء مسجدٍ يَجْمعون فيه.
وأَوْلى الحدودِ ما رُوي عن أبي حنيفة رحمهالله تعالى: كُلّ بلدةٍ فيها سِكَكٌ وأسواقٌ ولها رَساتيق «وترجمته باندى»، ووالٍ يُنصِف المظلوم من ظالمه، وعالم يُرجَع إليه في الحوادث. وعند أبي يوسف رحمهالله تعالى وذَكَرَه أصحابُ المتون: أنَّه كلَّ مَوضعٍ له أميرٌ وقاضٍ يُنفِّذ الأحكام ويُقيم الحدود، وهذا الحدّ ناظرٌ إلى ما في «الدُرّ المختار» من كتاب القضاء أنّ المِصْر شرطٌ لِنَفاذ القضاء في ظاهر الرِّواية، فالقضاة لا يُنصَبون إلاّ في المِصْر عندنا، ولذا عَرّف به أصحابُ المتون. فإِن قُلتَ: وعلى هذا يَنبغي أن لا تَجِب الجُمُعات على أهل المِصْر أيضًا في هذا العَصْر لِعَدم صِدْقِ الحدِّ المذكور، فأين القضاة، وأين إقامة الحدود؟ قُلتُ: وقد صَرّح أصحابُنا أن المُلك إذا صار دارَ الحرب يَجْمَع بهم مَنِ اتّفق عليه القومُ، هكذا في المبسوط والشامي.[24]
بدانکه قریه و مصر از اشیاء عرفی است که به هیچ حال نمیتواند دقیق مورد ضبط و تعریف قرار گیرد و برای همین فقها تعریف مصر را بر عرف واگذاشتهاند همچنان که در بدایع چنین ذکر شده است.
و به تعریف و تعیین حدود مصر جامع ذهن خود را معطوف داشتهاند و همهی تعاریف ذکر شده بعدازاینکه مکان شهر شد میباشد؛ زیرا مصر جامع اخص از مصر است پس چهبسا مصر تحقق یابد ولی مصر جامع نباشد.
و من در عبارت متقدمین دیدهام که وقتی اختلاف در تعریف مصر را بیان میکنند، آن را در تعریف جامع بنا مینهند و میگویند: اختلفوا فی المصر الجامع الی آخر؛ و پس ثابت شد که آنان تعریف مصر مطلق را منظور ندارند و مردم وقتی منظور متقدمین را درک نکردند پس دست به طعن در تعاریف آنان زدند.
یک مورد (از این سهلانگاری) آنچه ابن شجاع بیان داشته است میباشد که میگوید: وقتی اهل آنطوری باشد که اگر در بزرگترین مساجدش جمع شوند، گنجایش نداشته باشد و بعد ادامه میدهد که این تعریف بر اکثر قریهها صدق میکند و بر مسجدالحرام - أعزّه الله وأدام حُرْمَته - صدق نمیکند.
پس تعریف را ازنظر جامع بودن و هم ازنظر مانع بودن تعریف، نقض کردهاند و مراد تعریف را فهم نکردهاند؛ زیرا این تعریف مصر جامع است نه مصر مطلق.
حاصل این بحث اینکه مصر جامع آن مصری است که اهل آن آنقدر زیاد شوند طوری که مساجد آنان گنجایش آنها را نداشته و احتیاج به بنای مسجدی بزرگتر داشته باشند و این آن معنایی است که صاحب العنایه تعریف را بر آن بنانهاده است پس گفت که ابن شجاع گفته است که بهترین آنچه در این مورد بیانشده است آن است که اگر اهل آن در مسجد بزرگ جمع شوند گنجایش نداشته باشد و به بنای مسجدی دیگر برای جمعه احتیاج پیدا کنند و این احتیاج غالب است در نزد جمع شدن کسانی که بر آنان جمعه واجب شده است.
پس خوب فکر کنید که میگوید: حتى احتاجوا الخ و این در عامهی تعاریف این عبارت به چشم نمیخورد و به این عبارت احتیاجی نیست مگر اینکه میخواهد مراد و منظور از تعریف را برایتان روشن کند.
و از این عبارت آنچه ما گفتیم حاصل میشود که تعریف مذکور در حق کسانی است که جمعه بر آنان واجب شده است و احتیاج به بنای مسجد دیگری پیداکردهاند نه در حق کسی که بر آنان جمعه واجب نیست و بعد آنان درصدد اقامهی جمعه برآیند پس شروع بهاندازه گیری مساجدشان کنند که آیا گنجایش دارد یا خیر؟
و این به اعتبار اغلب مصرها میباشد؛ زیرا چه گنجایش داشته باشد و چه نداشته باشد و بعد مسجدی بنا نکرده باشند چون این مهم، این اماکن را از شهر بودن خارج نمیکند البته به شرطی که قبل این تعریف مصر باشند و جمعه بر آنان واجب شده باشد.
شاید که تو از واقعیت در خارج چشمبستهای و فقط عبارات را نگاه میکنی و برای همین در اشتباه افتادهای و اگر حال را در وقایع امر در نظر میگرفتی، شکی بهت راه نمیداد که آنان در بیرون نیز چنین عمل میکردهاند پس وقتی قریهای اهل آن زیاد میشدند و مساجد جوابگوی آنان نبودند و احتیاج به بنای مسجدی نو پیدا میشد تا در آن جمعه بخوانند.
اولیترین عبارت آن است که از امام اعظم (رض) روایتشده است که میگوید: هر شهری که در آن کوچهها و بازارها میبود و دارای رساتیق (روستاهای تابعه) و ترجمهی آن به هندی «باندى» است و والی باشد تا حق مظلوم را از ظالم بگیرد و عالمی که به آن در اتفاقات رجوع شود.
و نزد امام ابویوسف (رض) و این را اصحاب متون ذکر کردهاند: هر موضعی که دارای امیر و قاضی باشد که احکام را اجرا میکند و اقامهی حدود میکند و این حد طبق تعریف آمده در «الدُرّ المختار» از کتاب قضاء است که آمده است برای تنفیذ قضاء، طبق ظاهر روایت مصر شرط است پس نزد ما احناف قاضیان منصوب نمیشوند مگر در شهر و برای همین اصحاب متون چنین تعریف کردهاند.
اگر گویی که پس با این حساب بر اهل مصر در این زمان جمعه واجب نیست چون این تعریف بر هیچ مصری صدق نمیکند پس کو قاضی و کو اقامهی حدود؟ گویم اصحاب ما بهصراحت گفتهاند که مملکت اگر به دارالحرب تبدیل شود، کسی جمعه بخواند که مردم بر آن اتفاق کنند، در المبسوط و الشامی اینچنین ذکر شده است.
وزعم أبوحنيفة أنه بلغه عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال: «لا جمعة ولا تشريق إلا في مصر جامع».
ابوحنیفه (رض) گمان میکند که از رسولالله ﷺ برایش روایت کردهاند که: جمعه و تشریق نیست مگر در مصر جامع.
حدّثنا غندر عن مغيرة عن إبرٰهيم قال: لا جمعة ولا تشريق إلا في مصر جامع.
از ابراهیم (رض): جمعه و تشریق نیست مگر در مصر جامع.
حدّثنا هشيم عن مغيرة عن إبرٰهيم قال: كانوا لا يجمعون في العساكر.
از ابراهیم (رض): صحابه (رض) در لشکرگاه جمعه برگزار نمیکردند.
حدّثنا أبو معٰوية عن الأعمش عن سعد بن عبيدة عن أبي عبد الرحمٰن السلمي عن عليّ قال: لا تشريق ولا جمعة إلا في مصر جامع.
از حضرت علی (رض): جمعه و تشریق نیست مگر در مصر جامع.
حدّثنا هشيم قال أخبرنا يحيى بن سعيد عن أبي بكر بن محمد أنه أرسل إلى أهل ذي الحليفة أن لا تجمعوا بها وأن تدخلوا إلى المسجد مسجد الرسول لله.
از ابی بکر بن محمد (رض) روایت است که به اهل ذوالحلیفه نوشت که: و جمعه نخوانند و به مسجد رسولالله ﷺ بیایند.
حدّثنا ابن إدريس عن هشام عن الحسن ومحمد أنهما قالا: الجمعة في الأمصار.
از حسن (رض) و محمد (رض): جمعه فقط در مصرها (شهرها) است.
حدّثنا عباد بن العوام عن عمر بن عامر عن حماد عن إبرٰهيم عن حذيفة قال: ليس على أهل القرى جمعة إنما الجمع على أهل الأمصار مثل المدائن.
بر اهل روستا جمعه نیست همانا غیر این نیست که جمعه بر شهرهایی مانند مدائن واجب است.
حدّثنا أبو بكر قال حدثنا جرير عن منصور عن طلحة عن سعد بن عبيدة عن أبي عبد الرحمٰن قال: قال عليّ لا جمعة ولا تشريق ولا صلاة فطر ولا أضحى إلا في مصر جامع أو مدينة عظيمة. قال حجاج وسمعت عطاء يقول مثل ذلك.
از حضرت علی (رض): جمعه و تشریق و فطر و قربان نیست مگر در مصر جامع و مدینهای بزرگ و عطا (رض) نیز چنین گفته است
أولاً: عند أبي حنيفة رحمهالله قال في الهداية ما نصه: لا تصح الجمعة إلا في مصر جامع أو في مصلى المصر، ولا تجوز في القرية لقوله صلى الله عليه وسلّم: «لا جمعة ولا تشريق ولا فطر ولا أضحى إلا في مصر جامع».
در هدایه چنین آمده است: جمعه درست نیست مگر در مصر جامع یا مصلای مصر و در روستا جایز نیست؛ زیرا رسولالله ﷺ فرمودهاند: جمعه و تشریق و فطر و قربان نیست مگر در مصر جامع.
وفسر الشارح ابن الهمام المصر بقوله: والمصر الجامع كل موضع له أمير وقاض ينفذ الأحكام ويقيم الحدود، وناقش الأثر الذي أورده المصنف قائلاً: رواه ابن أبي شيبة موقوفاً على عليّ رضي الله عنه «لا جمعة ولا تشريق ولا صلاة فطر ولا أضحى إلا في مصر جامع أو مدينة عظيمة» صححه ابن حزم.
وذكر هذا الأثر القرطبي موقوفاً على عليّ رضي الله عنه.[25]
و ابن همام تفسیر میکند که مصر جامع هر موضعی است که امیر و قاضی باشد که تنفیذ احکام و حدود بکند و اثری را که در مصنف عبدالرزاق وارد شده است را مورد کافیه قرار میدهد و میگوید: از حضرت علی (رض): جمعه و تشریق نیست مگر در مصر جامع.
و قرطبی این اثر را موقوف بر حضرت علی (رض) ذکر میکند.
[1]- اعلاء السنن ج5ص2253
[2]- اعلاء السنن ج5ص2255
[3]- اعلاء السنن ج5ص2255 - بدائع الصنائع ج1ص383 - البحرالرائق ج2ص150 - حاشيه ردالمختار علي درالمختار ج2ص147 - تحفه الفقهاء ج1ص159
[4]- صحيح البخاري ج1ص305 - صحيح مسلم ج6ص110 - سنن ابي داود ج3ص380
[5]- نيل الاوطار ج3ص280 - عمده القاري ج1ص302 - صحيح البخاري ج4ص1588 - صحيح ابن خزيمه ج3ص113 - سنن ابي داود ج3ص397
[6]- عمده القاري ج1ص302
[7]- اعلاءالسنن ج5ص2276
[8]- اعلاء السنن ج5ص2284
[9]- بدایع الصنائع ج1ص259
[10]- بدایع الصنائع ج1ص259
[11]- بدایع الصنائع ج1ص259
[12]- نيل الاوطار ج3ص280 - عمده القاري ج1ص302 - صحيح البخاري ج4ص1588 - صحيح ابن خزيمه ج3ص113 - سنن ابي داود ج3ص397
[13]- عمده القاري ج1ص302
[14]- اعلاءالسنن ج5ص2276
[15]- النساء: الآية 75
[16]- البنایه
[17]- النساء: الآية 75
[18]- صحيح البخاري ج1ص305 - صحيح مسلم ج6ص110 - سنن ابي داود ج3ص380
[19]- اعلاءالسنن ج5ص2284
[20]- سنن الکبری للبیهقی ج3ص249
[21]- سنن الکبری للبیهقی ج3ص249
[22]- السنن الکبری للبیهقی ج3ص249
[23]- فتح باب العنایه شرح مختصر النقایه ج1ص486
[24]- فيض الباري علي صحيح البخاري باب الجمعه في القري و المدن ج2ص423
[25]- اضواء البیان