مذاهب اهل سنت و بیعت با پیران:
*ابن عابدین فقیه حنفی مؤلف کتاب رد المحتار علی در المختار در همین کتاب مذکور خود از رساله ای به نام «سَلُّ الْحُسَامِ الْهِنْدِيِّ لِنُصْرَةِ سَيِّدِنَا خَالِدِ النَّقْشَبَنْدِيِّ» یاد می کند و در این رساله از شخصی به نام خالد نقشبندی دفاع می کند و کرامات اولیاء را اثبات می کند و در سه مسئله در کتاب رد المحتار به این رساله حواله می کند و همین بس که کلمه ی نقشبندی، تماماً بیعت را اثبات می کند؛ زیرا نقشبندی بودن یعنی بیعت کردن با شیخ و پیر و پیرو طریقت نقشبندی.
*ملا علی قاری محقق بزرگ مذهب حنفی در شرح مشکاة المصابیح که کتاب حدیثی است و آن را مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح نامیده است، در جای جای آن از احادیث برای تأیید طریقت نقشبندی استفاده می کند من جمله:
...فَالْحَدِيثَانِ حُجَّتَانِ ظَاهِرَتَانِ لِلسَّادَةِ النَّقْشَبَنْدِيَّةِ زُبْدَةِ الْقَادَةِ الصُّوفِيَّةِ قَدَّسَ اللَّهُ أَسْرَارَهُمُ الْعَلِيَّةَ. (مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح 2/ 436)
ترجمه: بعد از نقل حدیث که در بیان افضلیت ذکر خفی است، چنین بیان می دارد که در این دو حدیث روایت شده، دلیل آشکار و واضحی است بر سادات طریقت نقشبندیه که آنان مختاران رهبران صوفیان هستند؛ الله ﷻ اسرار عالیه آنان را پاک بدارد.
*محمد بن إسماعيل بن صلاح بن محمد الحسني، الكحلاني ثم الصنعاني، أبو إبراهيم، عز الدين، المعروف كأسلافه بالأمير (المتوفى: 1182هـ) در کتاب التَّنويرُ شَرْحُ الجَامِع الصَّغِيرِ، در شرح حدیث «خياركم أطولكم أعماراً، وأحسنكم أخلاقاً»، چنین گوید:
"خياركم أطولكم أعماراً، وأحسنكم أخلاقاً". (حم) والبزار عن أبي هريرة.
(خياركم أطولكم أعماراً، وأحسنكم أخلاقاً) هذا تنصيص على بعض الأعمال الصالحة الداخلة تحت عموم الأعمال في الأول أفردها بشرف حسن الخلق، قالوا: طريق تحصيل الأخلاق الحميدة كثيرة الذكر وصحبة المرشد الكامل. (التنوير شرح الجامع الصغير 5/ 539)
گفته اند طریق کسب اخلاق حمیده، همانا ذکر بسیار است و همنشینی با مرشد کامل است.
و همین جمله ی همنشینی با مرشد کامل را زين الدين محمد؛ عبد الرؤوف بن تاج العارفين بن علي بن زين العابدين الحدادي ثم المناوي القاهري (المتوفى: 1031هـ) در کتاب فيض القدير شرح الجامع الصغير بیان داشته است. (فيض القدير 3/ 467)
*فقیر الله ابن عبدالرحمان حنفی (رح) در مورد بیعت با پیامبر ﷺ و پیران در کتاب قطب الارشاد خود چنین گوید:
واما تکرار البيعة فماثور من رسول الله ص و کذالک عن المشائخ الصوفية اما من شيخ واحد فظاهر و اما من الشيخين فانکان لظهور الخلل فيمن تبعه فلابأس و کذالک بعد موته و الغيبة المنقطعة...... (قطب الارشاد/543، طبع گلزار حسنی بمبئی، به سال1316)
تکرار بیعت؛ پس آن از رسول الله ﷺ و همچنین از مشایخ و بزرگان صوفیه ثابت و مأثور است: اما در مورد تکرار بیعت با یک پیر درست بودن آن هویداست و اما با دو شیخ بیعت کردن؛ اگر این عمل به خاطر آشکار شدن خللی در شیخ اول باشد، بیعت کردن با دیگری مشکلی ندارد و همچنین بعد از فوت شیخ اول و در غیبتی که کلاً از هم منقطع شوند نیز مشکلی ندارد.
و مؤلف کتاب بعد از این مطلب بیان می دارد که بیعت سنت است و واجب نیست زیرا مردم با رسول الله ﷺ بیعت کردند و بدینوسیله به الله ﷻ تقرب جستند و دلیلی بر گناهکار دانستن تارک بیعت نیافتیم و هیچ یک از امامان هدایت یافته از صحابه و تابعین (رض) تارک آن را گناهکار ندانسته اند و پس اجماع سکوتی بر واجب نبودن بیعت منعقد است.
و بعد الفاظ مأثور در مورد بیعت گرفتن را بیان می دارد. (همان)
آلوسی، شهاب الدين محمود بن عبدالله الحسيني الآلوسي (المتوفى: 1270هـ) در تفسیر خود روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني در تفسیر آیه «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ (ممتحنه12)» چنین گفته است که در این آیه اشاره است به مبایعه و بیعت کردن مرشد با مرید صادق و دارای نفس مؤمنه است.
وفي قوله سبحانه: يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ إلخ إشارة إلى مبايعة المرشد المريد الصادق ذا النفس المؤمنة وذلك أن يبايعه على ترك الاختيار وتفويض الأمور إلى الله عز وجل وأن لا يرغب فيما ليس له بأهل، وأن لا يلج في شهوات النفس، وأن لا يئد الوارد الإلهامي تحت تراب الطبيعة، وأن لا يفتري فيزعم أن الخاطر السري خاطر الروح وخاطر الروح خاطر الحق إلى غير ذلك، وأن لا يعصي في معروف يفيده معرفة الله عز وجل، وأن يطلب من الله سبحانه في ضمن المبالغة أن يستر صفاته بصفاته ووجوده بوجوده، وحاصله أن يطلب له البقاء بعد الفناء وذلك فضل الله يؤتيه من يشاء.(تفسير الألوسي = روح المعاني (14/ 276))
ای پیامبر چون زنان مؤمن به نزد تو آمدند که با تو بیعت کنند که برای خداوند شریکی نیاورند و دزدی نکنند و زنا نکنند و فرزندانشان را نکشند و فرزندی را از راه بهتان به دست نیاورند که نسبت آن را به دست و پای خویش دهند، و در کار خیری از تو نافرمانی نکنند، پس با آنان بیعت کن و برایشان از خداوند آمرزش بخواه، چرا که خداوند آمرزگار مهربان است.
اشاره است به بیعت کردن مرشد (راهنما و پیر) با مرید (صوفی) صادق صاحب نفس مؤمنه و این بیعت کردن بر ترک اختیار خود و سپردن امور به الله تعالی است و بر این است که بر آنچه که اهل آن نیست رغبت نکند و بر اینکه در شهوات غوطه ور نشود و اینکه آنچه از الهام به وی می رسد را در زیر خاک سرشت مدفون نکند و به دروغ ادعای الهام نکند تا گمان نکند که خاطر سرّی، همان خاطر روحی است و خاطر روح را خاطر حق نپندارد و اموری دیگر و بیعت است بر اینکه در اموری که معرفت حق را باعث می شود، از مرشد (پیر) نافرمانی نکند و از الله ﷻ به مبالغه بخواهد که صفات وی را با صفت خود و وجود وی را با وجود خود بپوشاند و حاصل آن اینکه از الله ﷻ بقاء بعد از فناء بخواهد و الله تعالی به هرکس که خواهد آن را عطا کند.