نام : کتاب قول الفصل فی شبهات الوهابیه
نویسنده : دکتر عبدالصدیق آخوند کشمیری
شناسه : 7

در توسّل اعتقاد متوسّل مهم است نه طریقه ی ادای توسّل

شبهه ی ششم: طریقه ی انجام توسّل:
در توسّل اعتقاد متوسّل مهم است نه طریقه ی ادای توسّل: 
حال كه اثبات شد توسّل صحيح بوده و سلف صالح اين كار را انجام می داده اند گروهي معتقدند كه در توسّل بايد كلماتي از قبيل بحقّ فلان گفته از الله ﷻ بخواهد، حاجتش برآورده شود و مستقيم از انبياء و اولياء نخواهد. بايد به عرض ايشان برسانيم كه توحيد و عدم شرك موردي است كه مربوط به ايمان بوده و زبان فقط ترجمان قلب می باشد و براي اجراي احكام دنيوي و اصل در اعتقادات، همان باور قلبي است. همچنان كه در قبل گذشت، مستقيماً به رسول الله ﷺ استسقاء عرض می شد و همچنين آن شخص كه به قبر رسول الله ﷺ مراجعه كرده بود، مستقيماً رسول الله ﷺ را خطاب قرار داده بود. همان طور كه گفتيم اين نیز از اعتقادات می باشد. مهم و اصل باور قلبي است؛ يعني اگر كسي بگويد بحقّ فلاني و يا اينكه؛ اي الله ﷻ بحقّ فلاني حاجت مرا بر آورده كن، و معتقد باشد آن فلاني می تواند كاري به غير اذن الله ﷻ انجام دهد، اين شرك است، گرچه کلمه ی بحقّ و امثال اين كلمات را به زبان آورد و اگر كسي مستقيماً از فلاني بخواهد که كاري برايش انجام دهد، چه زنده و چه مرده و به اذن الله ﷻ را نیز نگويد و بحقّ فلان نیز نگويد ولي در اعتقادش اين باشد كه ايشان وسيله هستند و بدون اذن الله ﷻ كاري از آنها بر نمی آيد، اين شخص مؤمن است نه مشرك. براي مثال وقتي ما به دكتر می رويم، آيا كسي به شما می گويد كه به او بگوئيد شما وسيله اي بيش نيستيد و شفاء دهنده الله ﷻ است يا اينكه بر همان اصل ايمان و موحّد بودن بسنده كرده می شود و كسي را متَهم به شرك كرده نمی شود؟ گرچه او بگويد؛ اي دكتر بدادم برسيد. در اينجا نيز اعتماد بر اصل باور قلبي می باشد؛ چون اگر كسي معتقد باشد كه دكتر می تواند كاري بدون اذن الله ﷻ انجام دهد، قطعاً كافر است. و الّا در آيه ي شريفه ي: *وإِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ (80). (سوره الشعراء آیه 80)
و چون بيمار شوم شفايم مى‏بخشد.*
پس طبق اين آيه شافي فقط الله ﷻ است، پس بايد به اذن الله ﷻ را موقع دكتر رفتن گفته شود؛ پس معلوم شد كه اعتقاد است كه تعيين می كند چه كسي مؤمن و چه كسي مشرك است.
براي اين ادّعا به اين آيات توجه فرمائيد: 
*وَرَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (49).  (سوره آل عمران آیه 49)
و او را فرستاده‏اى به سوى بنى اسرائيل – قرار مى‏دهد. با اين دعوت- كه: من از- جانب‏- پروردگارتان نشانه‏اى براى شما آورده‏ام. – تا آنجا كه- من براى شما از گِل چون شكل پرنده مى‏سازم، آنگاه در آن مى‏دمم و به حكم الهى پرنده مى‏شود و به حكم الله ﷻ كور مادرزاد و پيس را بهبود مى‏بخشم و مردگان را زنده مى‏كنم. و به شما از آنچه مى‏خوريد و آنچه در خانه‏هاى خود ذخيره مى‏كنيد، خبر مى‏دهم و اگر مؤمن باشيد در اين–كار- براى شما نشانه‏اى است.*
*اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ (93). (سوره يوسف آیه 93)
- حضرت یوسف (ع) به برادران خود می گوید- : اين جامه ی مرا ببريد و بر روى پدرم اندازيد تا بينا گردد. و همه كسان خود را نزد من بياوريد.*
در اينجا هر دوي اين پيامبران- عيسي (ع) و يوسف (ع)- كاري خارق العاده و غير طبيعي انجام می دهند. يكي از آنها اذن الله ﷻ را ذكر مي كند و ديگري آن را به زبان نمی آورد، ولي چون پيامبر می باشد، معلوم است كه همه را از الله ﷻ می داند. 
و مثالي ديگر: *قَالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ (39) قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (40). سوره النمل آیات 39و40
عفريتى از جنّ گفت: من آن را پيش از آنكه از جايت برخيزى، برايت مى‏آورم و من بر آن –كار- تواناى امين هستم (39) كسى كه به نزدش علمى از كتاب - الهى‏- داشت، گفت: من پيش از- يك‏- چشم به هم زدنت آن را نزد تو مى‏آورم. و چون آن را در نزد خود مستقر يافت، گفت: اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاس مى‏گزارم يا اينكه ناسپاسى مى‏كنم و هر كس سپاس گزارد، تنها براى – سود- خود سپاس مى‏گزارد. و هر كس ناسپاسى كند – بداند-كه پروردگارم بى نياز بخشنده است (40).*
در اينجا ملاحظه می فرمائيد هيچ گونه صحبتي از اينكه اين كار، به اذن الله ﷻ است يا كه خير، و يا اينكه در اصل فاعل و مالك كيست، به ميان نمي آيد. با اين حال ايشان مؤمن هستند.