حامداً و مصلياً
مسئله 1 ◄ الفِقه مَعرِفَةِ النَّفس ما لَهَا وَ ما عَلَيهَا: فقه شناختن نفس است، آنچه را كه به نفع اوست و آنچه را كه به ضرر اوست.
مسئله 2 ◄ و مدار دين متعلق است به:
1) اعتقادات. 2) عبادات. 3) معاملات. 4) مزاجر. 5) آداب. :
بحث اعتقاد را در كتاب «الايمان» بيان كرديم و بخش عبادات بر پنج قسمت است: 1) نماز. 2) زكات. 3) حج. 4) روزه. 5) جهاد.
در زمان پيامبر ﷺ ، مرجع فتوي و حكم در همه ی حوادث و اتفاقات، خود رسول الله ﷺ بودند و در زمان صحابه ی آن حضرت ﷺ ، مرجع، صحابه ی رسول الله ﷺ بودند و وقتي صحابه (رض) همه وفات يافتند، اختلافات بالا گرفت و هر كس هر آنچه که نفسش دستور می داد، فتوي مي دادند. به همين دلیل تابعین در صدد برآمدند تا مرجعي براي استدلال پايه گذاري كنند، مرجعي كه الله ﷻ و رسولش ﷺ احكام را بر آن مرجع بنا كرده بودند كه همان قرآن و سنت رسول الله ﷺ و اجماع و قياس می باشد كه در حديث حضرت معاذ (رض) به آن اشاره شده است تا دست مغرضان به شريعت بسته شود و نتوانند هر آنچه نفس آنها خواست، فتوا دهند. و شرط قياس اين است که اگر حكم حادثه اي را در سه دليل اولی نيافتند، دليل محسوب مي شود. بدين ترتيب مذهب تدوين شد و تدوين مذهب چيزي جز جلوگيري از تحريف دين نيست. و مذهب در اين زمان خيلي ضروري است، در این زمان كه هركس و ناكسي لباس علماء را پوشيده و هواي خود را به عنوان دين مطرح مي كنند و اينان از وجود مذهب سخت خشمگينند؛ به این دلیل كه مذهب اجازه ي اجراي نقشه ی آنان را نمي دهد. و ما از ميان مذاهب چهار گانه ي اهل تسنّن، مذهب امام اعظم (رض) را اختيار كرده ايم؛ زيرا به پيامبر ﷺ و اصحاب وي (رض)، هم از نظر علم نزديكتر است و هم از نظر زمان؛ زيرا وي در قرن اول و دوم مي زيستند كه در آن زمان احاديث منقول از پيامبر ﷺ خيلي فراوان بود و از فاصله ی كمتري احاديث را مي شنيدند يعني به فاصله ی يك يا دو نفر. و در زمان خير قرنها مي زيسته اند. ولي ما كه تقريباً بیش از هزار و چهارصد سال از پيامبر دوريم چگونه به خود اجازه ی بي ادبي به آنان را داده و حكمي غير از حكم آنها مي دهيم، در حالي كه تعداد خيلي كمي از احاديث در دست ما وجود دارد. اين جرأت را چيزي جز جهل به ما نمي دهد و مثالي براي عدم جرأت عالمان مي آورم. از عالم مذهب احناف عبيدالله ابن مسعود (رحمه الله) است كه در مشرق و مغرب مشهور است و در موضوعات مختلف ديني تأليفات بسيار دارد و براي نمونه در اصول فقه، كتاب توضيح، كه همه ی طالبان علوم ديني مي دانند كه آن كتاب چه گوهرگرانبهایی است، را تألیف نموده اند، با اين وجود وي به خود اجازه ي خروج از مذهب امامش را نداده است.
در ميان كتب حنفي هم رواياتي داريم با عنوان روايت اصول يا ظاهر مذهب و آن رواياتي است كه به طور تواتر از امام اعظم (رض) روايت شده و آن مسائل در شش كتاب از امام محمد (رض)، وارد شده است:
1) جامع الصغير. 2) جامع الكبير. 3) سير صغير. 4) سير كبير. 5) مبسوط. 6) زيادات.
و رواياتي داريم با عنوان «روايت نوادر» كه آن نیز روايت امام محمد (رض) است ولي بطريق آحاد.
توضیح آحاد: در مقابل متواتر است. و متواتر به خبری گفته می شود که چندین نفر آن را روایت می کنند طوری که عقل، اجتماع و متحد شدن آنان بر دروغ را غیرممکن می شمارد. پس آحاد یعنی عده ای کم آن را آورده و ذکر کرده اند.
و آن عبارت است از: 1) هارونيات. 2) كيسانيات. 3) جرجانيات. 4) رقيات. و غير اينها و روايت اصول معتبرتر است.
و اما ذكر طبقه ی فقها، تا بدين وسيله جایگاه خود را در میان آنها مشخص کنیم.
مسئله 3 ◄ فقها را به هفت طبقه تقسیم بندی کرده اند: 1) طبقه ی مجتهدين در شرع مثل ائمه ی اربعه ( امام ابوحنيفه (رض) و امام مالك (رض) و امام شافعي (رض) و امام احمد حنبل (رض)).
2) طبقه ی مجتهدين در مذهب خود: كساني كه از يك مذهب خاص پيروي مي كنند به علاوه، از ادله ای که استادشان آنها را وضع کرده است قادر بر استخراج احكام می باشند و گرچه ممكن است در فروع با امام خود اختلاف داشته باشند ولي در اصول موافقند؛ مثل شاگردان امام اعظم (رض) : امام ابویوسف (رض) و امام محمد (رض) و غير آن ها.
3) طبقه ی مجتهدين: در مسائلي كه نصي در باره ي آن از امام مذهب نيست، مجتهدين اين طبقه در آن اجتهاد مي كنند (خصاف و ابو جعفر طحاوي و ابي الحسن كرخي و شمس الائمه حلواني و سرخسي و فخرالاسلام بزدوي رحمهم الله علیهم اجمعین)
4) اصحاب تخريج از مقلدين مانند رازي؛ اينان قادر بر اجتهاد نيستند ولي بر اصول و مأخذ احاطه دارند و بر ترجيح قول مجمل كه داراي دو وجه است قادر مي باشند.
5) اصحاب ترجيح از مقلدين، مثل قدوري و صاحب هدايه و غير آنها؛ اينان قادر بر ترجيح بعضي از روايات بر ديگري هستند مثل گفتن این که؛ اين از آن اولي است و يا هذا ارفق للناس.
6) طبقه ی مقلدين، كه قادرند اقوي را از ضعيف و ظاهر مذهب را از روايت نادر تشخيص دهند مثل اصحاب متون معتبره از متأخرين مانند صاحب كنز، صاحب وقايه و شأن اينان اين است كه در كتب خود اقوال مردوده و روايات ضعيفه را نقل نمي كنند.
7) طبقه ی مقلدين كه قادر بر تميز مذكور در طبقه ششم نيستند.
و از معتبرترين متون، كتاب «النقايه» است كه كتاب «الوقايه» را مختصر كرده و ما در اين كتاب آن را مرجع مسائل قرار داديم به اضافه ي ذكر دلائل از كتب معتبر، باشد كه مقبول حق واقع شود. و من الله التوفيق و هو حسبي.