نام : کتاب قول الفصل فی شبهات الوهابیه
نویسنده : دکتر عبدالصدیق آخوند کشمیری
شناسه : 7

استعانت از غير الله ﷻ شرك نیست

شبهه ی سوم: استعانت از غیر الله:
استعانت از غير الله ﷻ شرك نیست: 
وجه تمسّك، آيه ی چهارم سوره ی فاتحه می باشد: 
*إِيَّاكَ نَعْبُدُ و إِيَّاكَ نَسْتَعين (4)‏. (سوره الفاتحة آیه 4)
تنها تو را بندگى مى‏كنيم و تنها از تو يارى می جوييم.*
و براي روشن شدن مطلب و برای اینکه مراد آيه مشخص شود اول معني لغوي استعانت را خواهيم ديد و بعد اقوال مفسّران را در اين باره می آوريم و بعد نتيجه گيري ذكر خواهد شد.
استعانت در لغت: 
از عون به معني طلب عون می باشد. (اعراب المحيط فاتحه الكتاب - تفسير المحيط)
و عون به معني كمك و ياري رساندن می باشد. (لسان العرب باب العين - قاموس المحيط - الصحاح الجواهري و العين - القاموس المحيط - المحكم و المحيط الاعظم - المصباح المنير في غريب الشرح الكبير)
‏وَاسْتَعَنْتُهُ فَأَعَانَنِي‏. (المغرب في ترتيب المعرب - قاموس المحيط - مختار الصحاح - تاج العروس - المحكم و المحيط الاعظم - المصباح المنير في غريب الشرح الكبير) از وی ياري خواستم پس مرا ياري كرد.
وقد تعاونّا أي أعان بعضنا بعضاً. (تهذيب اللغة ابواب العين و الدال - لسان العرب باب العين) يعني به يكديگر كمك كرديم و ياري رسانديم.
تعاونوا و اعْتَوَنوا. (لسان العرب باب العين - قاموس المحيط - الصحاح الجواهري - مختار الصحاح - تاج العروس - العين - القاموس المحيط - المحكم و المحيط الاعظم يعني به يكديگر كمك كردند.
رَبِّ أَعنِّـي و لا تُعِنْ عَلـيَّ. (لسان العرب باب العين - الصحاح الجواهري - مختار الصحاح) بار الها مرا يارى كن و عنايت خود را از من بر نگردان.
پس عون فقط به يك معني است و آن ياري رساندن و كمك كردن می باشد و استعانت نیز همان طلب ياري و كمك از كسي می باشد.
و امّا استعانت در تفاسير: 
در معني {*اياك نَسْتَعِينُ*}:
1) فقط از تو كمك و ياري می خواهيم در همه ي كارهايمان (دنيوي و اخروي). (طبري - ثعالبي - الدر المنثور - بغوي - تفسير لباب التأويل في معالم التنزيل - نسفي - شوكاني - ابوسعود - بيضاوي - كشاف - جلالين - تفسير المحرر الوجيز)
2) در توفيق عبادت، از تو ياري می جوئيم و در انجام عبادت و دوري از معصيت، بدون ياري تو اي الله ﷻ، امكان پذير نيست. (ابن مقاتل - مراح لبيد - ابن عبدالسلام)
3) بر تو توكّل می كنيم. (أضواء البيان)
پس در اينجا می بينم كه بعضي گفته اند که استعانت در همه ي امور مخصوص الله ﷻ است و بعض ديگر آن را براي توفيق عبادت گفته اند.
منظور ما اين نيست كه حكم اين آيه فقط براي عبادت است بلکه اين است كه اين چه نوع استعانتی می باشد كه فقط بايد از الله ﷻ خواسته شود؟ در حالی که استعانت از غیر الله ﷻ در قرآن آمده است و مورد تأیید قرآن نیز می باشد و براي روشن شدن منظورمان، آياتي از قرآن را می آوريم كه در آن از غير الله ﷻ استعانت شده است.
به اين آيات توجه فرمائيد: 
*قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ و مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى‏ أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا و بَيْنَهُمْ سَدًّا (94) قالَ ما مَكَّنِّي فيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعينُوني‏ بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ و بَيْنَهُمْ رَدْماً (95) . (سوره الكهف آیه 94و95)
گفتند: اى ذوالقرنين، بى گمان يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فسادگرند. پس آيا [راضى هستى‏] كه براى تو هزينه‏اى مقرّر كنيم؛ به شرط آن كه در ميان ما و آنان سدّى بسازى؟ (94). گفت: آنچه پروردگارم مرا در آن تمكّن بخشيده است، بهتر است. پس با توان [خويش‏] مرا يارى رسانيد تا بين شما و بين آنان حايلى استوار بسازم (95).*
در اینجا ذوالقرنین از مردم استعانت می کند.
و آیه ای دیگر: 
*وَ أَخي‏ هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعي‏ رِدْءاً يُصَدِّقُني‏ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ (34). (سوره القصص آیه 34)
و برادرم هارون از من زبان آورتر است، پس او را با من [به عنوان‏] امدادگرى بفرست كه مرا تصديق كند. من مى‏ترسم از آن كه مرا دروغگو انگارند.*
در اینجا حضرت موسی (ع)، حضرت هارون (ع) را به عنوان یاور می خواهد تا وی را کمک کند، در حالی که حضرت موسی (ع) درحال گفتگو با الله ﷻ می باشد.
و آیه ای دیگر: 
*فَلَمَّا أَحَسَّ عيسى‏ مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصاري إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ و اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (52). (سوره آل عمران آیه 52)
آن گاه كه عيسى (ع) از آنان احساس كفر كرد، گفت: ياران من به سوى الله ﷻ چه كسانى هستند؟ حواريّان گفتند: ما ياوران الله ﷻ هستيم. به الله ﷻ ايمان آورده‏ايم و گواه باش به آن كه ما فرمانبرداريم.*
در اينجا حضرت عيسي (ع) به مردم التماس مي كند و از آنها ياري مي جويد بي آن كه نامي از الله ﷻ برد و يا چيزي مانند به اذن الله ﷻ گويد.
و آیه ای دیگر: 
*يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ كَما قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصاري إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَني‏ إِسْرائيلَ و كَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذينَ آمَنُوا عَلى‏ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرينَ (14). (سوره الصف آیه 14)
اى مؤمنان، ياوران الله ﷻ باشيد. چنان كه عيسى بن مريم به حواريّان گفت: ياوران من به سوى الله ﷻ چه كسانى هستند؟ حواريّان گفتند: ما ياوران الله ﷻ هستیم. آن گاه گروهى از بنى اسرائيل ايمان آوردند و گروهى كفر ورزيدند. در نهايت مؤمنان را بر دشمنانشان توان داديم و پيروز شدند.*
و می بينيم كه در اينجا ياري دهنده ي الله ﷻ می گويد، گرچه ما می گوييم كه در اينجا مضاف محذوف است يعني ياري دهنده به دين الله ﷻ می باشد.
و آیه ای دیگر: 
*قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتيني‏ بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُوني‏ مُسْلِمينَ (38). (سوره النمل آیه 38)
گفت: اى بزرگان، چه كسى از شما تخت او را پيش از آن كه فرمانبردار به نزد من آيند، برايم مى‏آورد؟.*
در اینجا حضرت سلیمان (ع) از درباریان در خواست کمک می کند.
و آياتي از اين قبيل كه در آن از غير الله ﷻ استعانت خواسته شده است. پس بر ماست كه در معني دادن آيات دقّت لازم را مبذول داريم تا ديگران را محكوم به شرك نكنيم؛ زيرا بحث شرك و توحيد مسئله ی آسانی نيست كه راحت بتوان مردم را محكوم به آن كرد، چه برسد به اينكه حكم ارتداد صادر كرده به خود اجازه دهيم كه آنها را به خاك و خون بكشيم و در هنگام نگارش این کتاب همگان مشاهده می کنند كه با اين بهانه فقط مردم بيگناه قتل عام می شوند و نكته ی ديگر در باره ي حكم ارتداد اين است كه اول بايد كشف شبهه شود؛ اگر توانستند با دلائل محكم وی را قانع كنند، آن وقت می توانند حكم آن را اجرا كنند و اي شما كه هنوز براي حكم خود حتّي يك دليل نیز نداريد؛ چگونه دست به اجراي حكم می زنيد. اين از اسلام نيست و از انسانيت نیز بدور است حتّي در اين زمانه مردم بي دين نیز از كشت و كشتار خسته اند.
 در آخر بحث ان شاءالله اثبات خواهيم كرد كه چه كسي اولي به اسم مشرك است؛ كساني كه این اعتقاد را دارند که زنده و مرده، وقتی الله ﷻ اذن دهد، می تواند به ما خيري برساند و يا كساني كه این ادّعا را دارند که فقط زنده می تواند به ما خیری برساند و اذن و غير اذن را هم ذكر نمی كنند.
حال كه مشخص شد استعانت معنايي خاص دارد كه با قصد آن معني، نبايد از غير الله ﷻ استعانت خواسته شود و آن همان طور كه در بحث دعاء گفتيم، استعانت به اين معني كه؛ شئ مستعان - كمك خواسته شده را- ، داراي قدرت مستقل از الله ﷻ باشد و مستعان را شريك الله ﷻ بداند.
حال آنان در اين بحث می گويند كه اگر استعانت به طريقه ي طبيعي باشد درست است و از طرق غير طبيعي ناجائز می باشد و می گويند كه طلب ياري از زنده امري طبيعي است كه الله ﷻ آن را براي ما گذاشته و طلب ياري از مرده وسيله ي غير طبيعي است و آن شرك می باشد.
در جواب آنها خواهيم گفت: 
1) اين را از كجا آورديد؟ يعني اينكه می گوئيد خواستن از زنده طبيعي و به وضع الله ﷻ بوده و از مرده غير طبيعي و شرك است؛ زيرا اين حكم شما یک حكم شرعي می باشد، پس دليل شما چيست؟ آيا در قرآن آمده است؟ يا كه در احاديث نبوي؟ يا كه در اقوال سلف گذشته است؟ و يا اينكه آیا فقط متوسّلين به اولياء بايد براي اعمال خود دليل داشته باشند و شما از اين قاعده ی شرع بيرون می باشيد؟
2) اينكه خواندن زنده و چيزي از وی خواستن، بدون در نظر گرفتن اينكه داعي چه اعتقادي به مدعو دارد شرك نيست و خواندن مرده بدون در نظر گرفتن اعتقاد داعي نسبت به مدعو شرك است، خلاف گفته ي قرآن می باشد؛ زيرا قرآن بسته به اعتقاد داعي، كافر یا موحّد بودن داعي را مشخص می كند.
آياتي را كه ذكر خواهیم كرد، بدون هيچ تأويل بلكه گفته ی صريح قرآن است. به آيات توجه فرمائيد: 
*لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسيحَ ابْنَ مَرْيَمَ و أُمَّهُ و مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً و لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ و الْأَرْضِ و ما بَيْنَهُما يَخْلُقُ ما يَشاءُ و اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ (17). (سوره المائدة آیه 17)
بى گمان آنان كه گفتند: «الله همان مسيح پسر مريم است» كافر شدند. بگو: اگر [الله ﷻ] بخواهد مسيح پسر مريم و مادرش و هر آن كس را كه در زمين است، همگى نابود خواهد كرد، چه كسى در برابر الله ﷻ [اختيار كمترين‏] كارى را دارد؟ و فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه در بين آن دو است از آن الله ﷻ است، هر چه بخواهد مى‏آفريند و الله ﷻ بر هر كارى تواناست.*
در اين آيه دليل كفر مسيحيان، الله ﷻ و عيسي را يكي دانستن است- الله ﷻ همان مسيح پسر مريم است- نه خواندن آنان مسيح را پس از وفات وی، - مسيح نمرده و زنده است نزد الله ﷻ - و حتّي در اينجا می گويد: شما كه می گوئيد مسيح، الله است پس اگر – الله ﷻ- مسيح را هلاك كند چه كسي می تواند مانع الله ﷻ شود. پس در اينجا به وضوح، بدون هيچ شبهه اي بيان می دارد كه كفر آنان به خاطر اعتقاد به اله بودن مسيح می باشد (نه توسّل به عیسی (ع)، چه مسيح زنده باشد و چه مرده).
با نظر در آيه ي بعدي اين مطلب آشكارتر خواهد شد.
*مَا الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ و أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (75) (سوره المائدة آیه 75)
مسيح فرزند مريم جز رسولى [بيش‏] نيست. به راستى رسولانى پيش از او در ميان بوده‏اند. و مادرش بسيار راست كردار بود. [هر دو] غذا مى‏خوردند. بنگر چگونه نشانه‏ها را براى [آنان‏] روشن مى‏سازيم، آنگاه بنگر [آنان‏] چگونه، [از پذيرش حقّ‏] بازگردانده مى‏شوند.*
از سياق آيه معلوم می شودكه مسيحيان، مسيح را غير بشر فرض كرده و براي وی جايگاهي فراتر از انسانيت قائل شده اند؛ همچنان كه مشركان براي پيامبران اين تصوّر و اعتقاد را داشته اند .
مشركان معتقد بودند كه رسول بايد غير انسان باشد و ايرادي كه بر پيامبران می گرفتند اين بود كه می گفتند: تو كه از جنس ما هستي و بشر می باشي و می گفتند الله ﷻ بر بشر چيزي نازل نخواهد كرد و با اين اعتقاد حضرت رسول اللهﷺ  را نیز به سخره می گرفتند.
*وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ و يَمْشي‏ فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذيراً (7). (سوره الفرقان آیه 7)
و گفتند: اين پيامبر را چه شده است كه خوراك مى‏خورد و در بازارها راه مى‏رود؟ چرا بر او فرشته‏اى فرستاده نشده است تا با او هشدار دهنده باشد؟*
و درآيه اي ديگر: 
*وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى‏ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً (94). (سوره الاسراء آیه 94)
و مردم را باز نداشت از آن كه وقتى هدايت به سوى آنان آمد، ايمان آورند؛ مگر آن كه گفتند: آيا الله ﷻ بشرى را [به عنوان‏] رسول فرستاده است؟*
و در آيه اي ديگر: 
*وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (41). (سوره الفرقان آیه 41)
و چون تو را ببينند، فقط به ريشخندت مى‏گيرند. [با اين گفتار كه:] آيا اين است كسى كه الله ﷻ او را به رسالت برانگيخته است؟ *
آيه اي ديگر در رابطه با ارباب گرفتن اهل كتاب، علماء و زاهدان خود را: 
*اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ و رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ و الْمَسيحَ ابْنَ مَرْيَمَ و ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (31). (سوره التوبة آیه 31)
(آنها) دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايى در برابر الله ﷻ قرار دادند، و– همچنين- مسيح فرزند مريم را در حالى كه دستور نداشتند جز الله يكتايى را كه معبودى جز او نيست، بپرستند. او پاك و منزه است از آنچه همتايش قرار مى‏دهند!*
3) اينكه وسيله ي طبيعي و غير طبيعي چيست؟ يعني چه چيزي طبيعي و چه چيزي غير طبيعي است؟ و اين طبيعي یا غير طبيعي از منظر ما می باشد يا كه از منظر الله ﷻ؟ اگر منظور طبيعي از نظر ما می باشد، خوب؛ انسان هر آن چيزي را که می شناسد، می گويد كه طبيعي است و ناشناخته ها را غير طبيعي می پندارد. مثلاً فرض كنيد همين وسائل ارتباطي عادي را كه ما از آنها استفاده می كنيم، به صد سال قبل ببريد. آيا آنها نخواهند گفت كه اين سحر و جادو است. پس طبق قاعده اي که وهابیان دارند، در آن زمان استفاده از این وسائل بايد شرك بوده باشد و الآن كه عادي شده است از شرك بودن خارج می شود. کجاي كمك رساندن مردگان غير عادي است؟ شايد به اين خاطر غير عادي باشد كه شما آن را نمی شناسيد، زيرا غير ممكن نيست كه الله ﷻ بعضي از امور را به دست ارواح قدسي انبياء و اولياء بدهد.
آيا اينان با اين قاعده ي خود، نعوذ بالله حضرت سليمان نبي (ع) را به شرك متهم می كنند، آنگاه كه ايشان به درباريان خود می گويد كه چه كسي می تواند عرش ملكه ي سبأ را بياورد؟ زيرا آوردن تخت ملكه، چيز عادي نيست و تا اينجا انسانها راز آن را كشف نكرده اند. البته راز آن را متوسّلين به اولياء خوب می دانند و می گويند هيچ چيز از قدرت الله ﷻ خارج نيست و از اين عمل هیچ تعجّبي نمی كنند؛ زيرا اين اعمال براي آنها طبيعي است. آنانی كه اين كارها را غير طبيعي می دانند، پس در دين آنها، بايد سليمان (ع) و ديگر انبياء (علیهم السلام) سرآمد شرك باشند، زيرا همان طور كه قبلاً بيان شد، حضرت يعقوب (ع) به همراه پسرانش بر حضرت يوسف (ع) سجده كردند و حضرت يوسف (ع) براي شفاء يافتن چشم پدرش لباس می فرستد، به جاي اينكه بگويد كه: الله ﷻ تو را شفاء دهد و برای پدرش دعا کند و يا اينكه از پدرش درخواست كند كه به الله ﷻ پناه بَرَد تا چشمش بينا شود.
*اذْهَبُوا بِقَميصي‏ هذا فَأَلْقُوهُ عَلى‏ و جْهِ أَبي‏ يَأْتِ بَصيراً و أْتُوني‏ بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعينَ (93). (سوره يوسف آیه 93)
اين پيراهنم را ببريد و آن را بر روى پدرم بياندازيد تا بينا گردد. و خانواده‏تان را همگى به نزد من آوريد.*
و بوي يوسف را، وقتي که آن پيراهن به سوي وی حركت می كند، از مسافت چند روزه استشمام می کند. جالب اينجاست كه وقتي حضرت يعقوب (ع) می گويد كه من بوي يوسف را استشمام می كنم، ديگران وی را به گمراهي متهم می كنند.
*وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ ريحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ (94) قالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفي‏ ضَلالِكَ الْقَديمِ (95). (سوره يوسف آیات 94و95)
و چون كاروان رهسپار شد، پدرشان گفت: اگر مرا به خرفتى متّهم نكنيد، بى گمان بوى يوسف را مى‏يابم (94). گفتند: [سوگند] به الله ﷻ قسم كه تو در بى راهى ديرينت [پايدار] هستى (95).*
و قضيه ي بوي حضرت يوسف نبی (ع)، اين را می رساند كه اگر الله ﷻ اذن دهد، از چنان مسافت دوري می توان، بوی را احساس كرد و اگر اذن الله ﷻ نباشد از مسافت نزديكي مثل چاهي كه يوسف (ع) را در آن انداختند نیز، نمی توان چيزي احساس كرد.
و بايد پرسيد که چه چيزی از ملك حضرت سليمان (ع) طبيعي بوده است؟ بر باد سوار شدنش؟ جنّيان را مسخّر كردنش؟ و يا باز گردادن خورشيد براي قضاي ذكر مستحبّش؟
*فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْري بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ (36). (سوره ص آیه 36)
پس ما باد را مسخّر او ساختيم تا به فرمانش به نرمى حركت كند و به هر جا او مى‏خواهد برود!*
*وَ مِنَ الشَّياطينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ و يَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِكَ و كُنَّا لَهُمْ حافِظينَ (82). (سوره الانبياء آیه 82)
و [نيز] از شيطان ها كسانى را [رام ساختيم‏] كه برايش غوّاصى مى‏كردند و [همچنين‏] كارى غير از آن مى‏كردند و حافظ آنها بوديم.*
و يا تسخير كوه ها و پرندگان براي حضرت داوود (ع)، چگونه طبيعي است؟
*وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ و الطَّيْرَ و كُنَّا فاعِلينَ (79). (سوره الانبياء آیه 79)
و كوه‏ها را براى داوود رام ساختيم كه با او تسبيح مى‏گفتند و مرغان را [نيز رام كرديم‏] و تواناى [آن كار] بوديم.*
اگر اينها طبيعي است، پس كمك رساندن اولياء به اذن الله ﷻ، طبيعي تر خواهد بود.
حال در اينجا باز یاد آور می شویم: 
*أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ و تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا و يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ و مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (85). (سوره البقرة آيه 85)
آيا به بعضى از دستورات كتاب آسمانى ايمان مى‏آوريد، و به بعضى كافر مى‏شويد؟! براى كسى از شما كه اين عمل- تبعيض در ميان احكام و قوانين الهى- را انجام دهد، جز رسوايى در اين جهان، چيزى نخواهد بود، و روز رستاخيز به شديدترين عذاب ها گرفتار مى‏شوند. و الله ﷻ از آنچه انجام مى‏دهيد غافل نيست.*
4) آيات و احاديث بسياري دلالت دارند بر اينكه مردگان با يكديگر صحبت می كنند، مجادله می كنند و كمك می كنند. با عبادت خويشان خوشحال می شوند و از حال زندگان خبر می گيرند، پشت سر زنده نماز می خوانند و تبريك می گويند (كدام يك از اين احاديث را می خواهيد انكار كنيد و تا كي بر اين عناد پافشاري خواهيد كرد؟).
به آیات زیر توجّه کنید: 
*وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ و لكِنْ لا تَشْعُرُونَ (154). (سوره البقرة آیه 154)
و به آنها كه در راه الله ﷻ كشته مى‏شوند، مرده نگوييد! بلكه آنان زنده‏اند، ولى شما نمى‏فهميد!*
*وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (169) فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ و يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ و لا هُمْ يَحْزَنُونَ (170) يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ و فَضْلٍ و أَنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنينَ (171). (سوره آل عمران آیات 169و170 و 171)
(اى پيامبر!) هرگز گمان مبر كسانى كه در راه الله ﷻ كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زنده‏اند، و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند. (169) آنها به خاطر نعمتهاى فراوانى كه الله ﷻ از فضل خود به ايشان بخشيده است، خوشحالند و به خاطر كسانى كه هنوز به آنها ملحق نشده‏اند [مجاهدان و شهيدان آينده‏]، خوشوقتند - زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مى‏بينند و مى‏دانند -كه نه ترسى بر آنهاست، و نه غمى خواهند داشت. (170) و از نعمت الله ﷻ و فضل او – نسبت به خودشان نيز-مسرورند و - مى‏بينندكه- الله ﷻ، پاداش مؤمنان را ضايع نمى‏كند – نه پاداش شهيدان و نه پاداش مجاهدانى كه شهيد نشدند- . (171).*
در اينجا مرده حساب نكردن آنان چه معني می دهد؟ زيرا آنان در راه الله ﷻ كشته شدند، پس زنده بودن آنان با حياتي ديگر است. پس اينكه به عنوان دليل به اين آيه تمسك می كنند: *إِنَّكَ مَيِّتٌ و إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ (30). (سوره زمر آیه 30)
يا محمّدﷺ  هر آئينه تو خواهى مرد و هر آئينه ايشان خواهند مرد. *
و می گويند كه حضرت محمّدﷺ  كه مرده است؛ ما هم می گوئيم، همچنان كه شهداء، شهيد و كشته شدند، حضرت محمّد ﷺ نیز فوت کردند ولي حياتي مانند شهداء يافتند، بلكه حياتي برتر از آنان. پس در اين آيه نیز هيچ وجه تمسّكي براي آنان نيست.
و مرد مؤمن در سوره يس نیز، بعد ازكشته شدنش صحبت می كند و آرزو می نمايد: 
*قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمي‏ يَعْلَمُونَ (26)بِما غَفَرَ لي‏ رَبِّي و جَعَلَني‏ مِنَ الْمُكْرَمينَ (27). (سوره يس آیه 26و27)
گفته شد به بهشت درآى. گويد: اى كاش قومم بدانند (26) [كه‏] پروردگارم مرا به چه آمرزيد و مرا از گراميان قرار داد (27).*
بعضي مواقع كه با اين گروه ها بحث می كرديم می گفتند: فقط همين!!! گوئي بايد چند هزار آيه نازل شود تا آنها آن را باور كنند و جواب من به آنها اين آيه است: 
*..وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا (25). (سوره انعام آیه 25)
و اگر هر معجزه‏اى ببينند به آن ايمان نمى‏آورند.*
البته ما ايشان را به شرك و كفر متّهم نخواهیم كرد، زيرا اگر اين كار را انجام دهیم، ما نیز همانند آنان خواهیم شد و حرمت مسلماني را خواهیم شكست، بلكه معتقدیم آنان ندانسته به اين راه می روند و بسياري ازآنان را می بينیم كه با خواندن يك آيه از قرآن، مردم را به گمراهی کشانده اند و از ايمان كامل مردم بر قرآن سوء استفاده كرده اند و براي اثبات گفته ی خود دليل می آوریم.