نام : کتاب اسلام المسلم باسلام محمد خاتم الانبیاء - جلد 3
نویسنده : دکتر عبدالصدیق آخوند کشمیری
شناسه : 3

واقع کردن طلاق به دو صورت انجام می پذیرد

واقع کردن طلاق به دو (2) صورت انجام می¬پذیرد:
مسئله 18◄ 1- طلاق صریح: طلاق را واقع کردن با لفظی که فقط برای طلاق استعمال می‌شود و در غیر از طلاق استعمال نمی‌شود، مانند این الفاظ: «أنتَ طالق» (تو طلاق شونده هستی) یا «أنتَ مطلقة» (تو طلاق شده هستی) و یا «طلّقتک» (طلاق دادمت(.
دلیل:
زیرا این الفاظ فقط برای طلاق استعمال می‌شود و بر چیزی دیگر استعمال نمی‌شود. (هدایه ج1ص225)
مسئله 19◄ با لفظ صریح یک طلاق رجعی واقع می‌شود هرچند نیت فرد چیز دیگری باشد.
دلیل:
زیرا در قرآن کریم آمده است: و شوهرانشان مستحق‌تر هستند بر بازگردان مطلقه‌ی خود. (سوره بقره/228)
در این آیه شوهری که وی را طلاق داده است هنوز به‌عنوان شوهر نامیده شده است و شوهر تنها در طلاق رجعی چنین حقی دارد. (العنایه ج4ص3)
مسئله 20◄ در لفظ صریح نیت لازم نیست و با گفتن کلمه‌ی طلاق، طلاق واقع می‌شود.
دلیل:
لفظ صریح این است که با زیاد تکرار شدن در بین مردم معنی مراد از آن مفهوم است؛ پس برای اثبات به نیت احتیاج ندارد. (العنایه ج4ص5)
مسئله 21◄ اگر مصدر را ذکر کند مثلاً بگوید: «أنت طلاق» (تو طلاق هستی)، در این صورت اگر نیت سه طلاق را کند، سه‌طلاقه می‌شود و الا یک طلاق رجعی واقع می‌شود.
دلیل:
زیرا مصدر اسم جنس است مانند آب که به کم‌وزیادش آب گفته می‌شود، پس طلاق گفتن احتمال یک طلاق و سه طلاق را دارد؛ زیرا سه نیز یک مجموعه‌ی کامل از طلاق است. (هدایه ج1ص255)
مسئله 22◄ اگر کسی بگوید «تمام تو طلاق است»، طلاق واقع می‌شود و همچنین است اگر به عضوی از بدنش نسبت دهد که آن عضو به‌عنوان کل بدن محسوب می‌شود؛ مثلاً بگوید: «سرت طلاق است»، پس واقع می‌شود و یا بگوید: «گردنت» و یا «روحت» و یا «صورتت» و یا «فرجت» طلاق است. 
دلیل:
1- گردن را در آیه 92 سوره‌ی نساء عبارت از کل بدن آورده است و گفته است: «آزاد کردن گردن».
2- در حدیثی رسول‌الله ﷺ فرج را عبارت از کل آورده است. (هدایه ج1ص226 - فیض القدیر ج6ص277)
3- به رئیس قوم «رأس القوم» گفته می‌شود؛ یعنی «سر طائفه». (هدایه ج1ص226)
4- در قرآن کریم آمده است: همه‌چیز هلاک شونده است به‌غیراز وجه الله (سوره قصص/88) که منظور به‌غیراز ذات الله ﷻ است. (البنایه ج5ص312)
5- عرب به شخص می‌گوید: «یا وجه القوم»، یعنی «ای صورت طائفه»؛ پس منظور شخص است نه صورت. (هدایه ج1ص226)
6- عرب می‌گوید: «هلک روحه»، يعني «روحش هلاک شد» و منظور هلاک خود شخص است. (هدایه ج1ص226).
مسئله 23◄ همچنین اگر بعضی از وی را طلاق دهد، طلاق واقع است؛ مثلاً بگوید «نصف تو طلاق است».
مسئله 24◄ ولی اگر بگوید: «دستت طلاق است» و یا بگوید «پایت» و یا بگوید «شکمت» و یا بگوید «سینه‌ات طلاق است»، در این صورت‌ها طلاق واقع نمی‌شود.
دلیل:
زیرا طلاق برداشتن قید نکاح است و نکاح را با دست ارتباطی نیست. (هدایه ج1ص226)
مسئله 25◄ اگر بگوید: «تو را بعض طلاق دادم (جزئی از طلاق را دادم)»، در این صورت یک طلاق واقع خواهد شد.
دلیل:
زیرا طلاقِ یک طلاق تجزیه‌پذیر نیست؛ پس مقداری از آن به‌منزله‌ی یک طلاق کامل است مانند عفو کردن از خون عمدی که اگر بعضش بخشیده شود، دیگر قصاصی در کار نیست. (بدائع الصنائع ج3ص98)
مسئله 26◄ اگر بگوید: «تو دو در دو طلاق هستی»، دو طلاق واقع می‌شود. در این صورت اگر نیّتش جمع باشد، نیتش معتبر است.
دلیل:
زیرا عمل ضرب، تکثیر اجزاء یک شیء است و طلاق دارای اجزاء نمی‌باشد. پس هر عددی که اول ذکرشده است همان واقع می‌شود و اگر منظورش ضرب ریاضی باشد، همه‌اش واقع می‌شود. (هدایه ج1ص227)
مسئله 27◄ ابتدای غایت (مبدأ فاصله) داخل است ولی انتهای غایت داخل نیست. مثلاً بگوید: «از یک تا دو طلاق دادمت»، پس یک واقع است و دو واقع نیست؛ و اگر بگوید: «یک تا سه طلاق»، دو طلاق واقع می‌شود.
دلیل:
زیرا داخل بودن انتهای غایت مشکوک است و حکم با شک ثابت نمی‌شود. (بدائع الصنائع ج3ص160)
مسئله 28◄ لفظ «مابین» مانند لفظ مِن (حرف جار) است.
مسئله 29◄ اگر بگوید: «تو در مکه طلاق هستی»، در حال واقع می‌شود؛ و اگر بگوید: «به هنگام ورودت به مکه طلاق هستی»، پس تعلیق است و وقتی به مکه داخل شود واقع می‌شود.
دلیل:
زیرا طلاق به مکان مربوط نمی‌شود، پس اگر در یک مکان طلاق شود، در همه‌ی مکان‌ها طلاق است. (الجوهرة النیره ج2ص44)
مسئله 30◄ اگر بگوید: «تو فردا طلاق هستی» و یا «در فردا»؛ پس به هنگام طلوع فجر فردا طلاق واقع می‌شود. اگر «در فردا» بگوید و نیّتش عصرِ فردا باشد، نیتش صحیح است و در عصر فردا واقع می‌شود.
دلیل:
زیرا معنی «فردا» از ابتدا تا انتهای آن روز است، پس باید در تمام فردا موصوف به صفت طلاق باشد و در گفتن «در فردا»، منظور در «جزئی از فردا» است، پس می‌تواند که عصر فردا باشد. (المبسوط ج6ص115)
مسئله 31◄ اگر بگوید: «تو دیروز طلاق هستی»، پس در حال طلاق واقع می‌شود.
دلیل:
زیرا این کلام، انشاء و به وجود آوردن طلاق در گذشته است و این کار ممکن نیست، پس در حال واقع می‌شود. (الهدایه ج1ص229)
مسئله 32◄ اگر این را بگوید درحالی‌که بعد از دیروز نکاح کرده باشد، پس گفته‌اش لغو است و حکمی بر آن مترتب نیست.
مسئله 33◄ اگر بگوید: «اگر تو را طلاق ندهم تو طلاق هستی» و طلاق ندهد، در آخر عمرش طلاق واقع می‌شود.
دلیل:
زیرا شرط وقوع طلاق، طلاق ندادن وی است و وجود شرط مادامی‌که زنده باشد معلوم نیست. (المبسوط للسرخسی ج6ص11)
مسئله 34◄ اگر بگوید: «هر وقت تو را طلاق ندهم، تو طلاق هستی» و سکوت کند، پس در حال طلاق واقع می‌شود.
دلیل:
زیرا این شخص طلاق وی را مشروط به زمان طلاق ندادنش نموده است و وقتی بعد از گفتن سکوت کند، پس وقت طلاق ندادنش که شرط بود یافت شد، پس مورد شرط واقع‌شده است. (المبسوط للسرخسی ج6ص111)
مسئله 35◄ اگر بگوید: «اذا لم اطلقک»، (هر زمآن‌که طلاق ندادمت تو طلاق هستی) باید نیّتش را پرسیده شود و هر آنچه نیت کرده، همان واقع می‌شود؛ یعنی اگر نیّتش مثل «اِن (شرطیه)» باشد همان معتبر است و همچنین اگر نیّتش «متی» باشد همان است و اگر نیت نداشته باشد، در این صورت به نزد امام اعظم (رض) مانند «اِن» است؛ یعنی در آخر عمر واقع می‌شود.
مسئله 36◄ «روز (یوم)»؛ درصورتی‌که جزایِ شرط عملی باشد که امکان امتداد دادن وجود داشته باشد، به معنی روز مقابل شب خواهد بود؛ مثلاً مردی به زن خود بگوید: امر طلاق تو در «روزی» که زید بیاید در دست خودت است، پس در این صورت اگر زید در روز بیاید، امر طلاق در اختیار زن خواهد بود و اگر شب بیاید، اختیار ثابت نمی‌شود.
مسئله 37◄ امر در دست زن بودن فعل، ممکن الامتداد است.
مسئله 38◄ و اگر جزای تعلیق (شرط) فعل غیر ممتد باشد، روز به معنی وقت خواهد بود. مثلاً اگر مردی به زنش بگوید: تو طلاق هستی «روزی» که زید بیاید، پس در اینجا منظور از روز، وقت است و هر وقت زید آمد، طلاق واقع می‌شود.
کار ممتد: کاری که می‌توان آن را ادامه داد مثل تکلّم کردن و غیر ممتد را نمی‌توان به درازا کشاند مانند طلاق دادن.
مسئله 39◄ طلاق ازجمله کارهای غیر ممتد است.
مسئله 40◄ اگر به زنی که هنوز با وی نزدیکی نکرده است بگوید: «تو سه طلاق هستی»، پس سه طلاق واقع می‌شود.
غیر موطوءة: زنی که شوهرش با وی همخوابی و عمل زناشویی انجام نداده است و با وی خلوت نکرده است.
دلیل:
زیرا هرگاه طلاق همراه با عدد بیاید، وقوع آن طلاق توسط عدد مذکوره است نه لفظ طلاق. (البنایه ج5ص396)
مسئله 41◄ اگر به این زن با عطف بگوید، مثلاً «تو طلاق و طلاق و طلاق هستی»، پس با طلاق اول یک طلاق بائن واقع می‌شود و بقیه واقع نیست؛ یعنی یک طلاق می‌شود.
دلیل:
زیرا با گفتن طلاق اول زن غیر موطوءة، طلاق بائن واقع‌شده است و عدّت بر وی نیست، پس بقیه‌ی طلاق‌ها در غیر محل خودش آمده است و لغو است. (تبیین الحقائق ج2ص213)
توضیح: اگر زنی نکاح کرده شود و قبل از نزدیکی به وی و قبل از خلوت با وی طلاق داده شود، پس بر وی عدّت لازم نیست. درنتیجه اگر وی را با یک‌لفظ سه طلاق دهد، همه باهم واقع می‌شوند ولی اگر کلمات طلاق را جداگانه ذکر کند، در این صورت با اولی طلاق بائن می‌شود و دیگر آن زن زوجه‌ی وی نیست. پس کلمات دیگر طلاق مانند این است که به زن غریبه گفته است: «تو طلاق هستی»، پس به‌غیراز طلاق اول طلاقی واقع نمی‌شود.
مسئله 42◄ اگر طلاق غیر موطوءة (زنی که با وی، یک‌بار نیز، خلوت نشده باشد) را به یک شرط معلق کند و طلاق را با عطف بیاورد، در این صورت اگر شرط را اول بگوید، یک طلاق واقع می‌شود. مثلاً بگوید: «ان دخلت الدار فأنتَ طالِق و طالِق و طالِق»؛ «اگر به خانه داخل شوی تو طلاق هستی و طلاق و طلاق».
مسئله 43◄ اگر شرط را در آخر بیاورد، همه‌ی طلاق‌ها واقع می‌شود، هرچند طلاق را با عطف گفته باشد. مثلاً بگوید: «أنتَ طالِق و طالِق و طالِق ان دخلت الدار».
دلیل:
زیرا اگر جزا را بعد از شرط بیاوریم در این صورت با جزای اول که همان «فانت طلاق» است، یک طلاق واقع می‌شود و لفظ طلاق‌های بعدی در محلش واقع نمی‌شود؛ چون آن زن دیگر همسر وی نیست تا بتواند وی را طلاق دهد ولی اگر جزا را اول بیاورد و شرط را در آخر بیاورد، پس جزا جمله‌ی کامل نیست، پس همه‌ی طلاق‌ها نیازمند شرط هستند و با گفتن شرط، همه‌ی طلاق‌ها باهم واقع می‌شوند. (شرح التلویح علی التوضیح ج1ص190)
توضیح: به غیر مدخوله می‌گوید: «تو طلاق و طلاق و طلاق هستی اگر به فلان خانه داخل شوی»؛ در اینجا شرط (اگر به فلان خانه داخل شوی) بعد از جزاء (تو طلاق و طلاق و طلاق هستی) آمده است، پس جمله‌ی جزا هنوز ناقص است و با شرط کامل می‌شود و قبل از تکمیل جمله، همه‌ی طلاق‌ها گفته‌شده است، پس همه‌ی آن‌ها باهم واقع می‌شود ولی اگر شرط را قبل از جزا بیاورد و بگوید: «اگر به فلان خانه داخل شوی تو طلاق و طلاق و طلاق هستی»، در این صورت شرط با گفتن «تو طلاق» کامل شده است و با این جمله طلاق واقع‌شده و این زن، دیگر همسر وی نیست تا وی را طلاق دهد؛ پس بقیه‌ی طلاق‌ها مانند این است که به زن غریبه گفته‌شده و بیهوده است.
مسئله 44◄ اگر به زن غیر موطوءة بگوید: «أنت طالق واحدة قبل واحدة»، «تو یک طلاق هستی قبل از یکی»، در این صورت یک طلاق واقع می‌شود.
دلیل:
زیرا با گفتن «طالق واحدة»، زن وی طلاق بائن شده و دیگر همسر وی نیست. پس «قَبلِها واحدة» در غیر محلّش آمده است؛ یعنی مانند این است که به غریبه گفته باشد که «تو طلاق هستی». (هدایه ج1ص234)
مسئله 45◄ اگر مسئله بالایی را در مورد موطوءة بگوید، دو طلاق واقع است.
موطوءة: زنی که با وی نزدیکی داشته است.
مسئله 46◄ اگر بگوید: «أنت طالق واحدة قبلها واحدة» معنی: (تو یک طلاق هستی قبل آن‌یکی) و یا بگوید: «أنت طالق واحدة بعدها واحدة» معنی: (تو طلاق هستی بعد آن‌یکی)؛ و یا بگوید: «أنت طالق واحدة مع واحدة»، معنی: (تو یک طلاق هستی همراه یکی)، در این‌گونه مسئله‌ها دو طلاق واقع می‌شود؛ فرقی ندارد زن موطوءة باشد یا غیر موطوءة.
مسئله 47◄ اگر برای بیان عدد طلاق با انگشتان دست اشاره کند، انگشتان بازشده اعتبار کرده می‌شود.
مسئله 48◄ و اگر کف دست به‌طرف خود گوینده باشد، انگشتان بسته‌شده اعتبار کرده می‌شود.
دلیل:
رسول‌الله ﷺ در مورد بیان عدد روزهای یک ماه فرمودند: ماه این‌گونه است و با انگشتان دودست نشان دادند؛ دو بار ده انگشت را و بار سوم انگشت ابهام خود را بستند. (صحیح مسلم ج2ص759 - سنن ابی داود ج2ص296)
 پس وقتی‌که کف دست به‌طرف مخاطب باشد، معتبر عدد انگشتان باز است. (المبسوط للسرخسی ج6ص121)
مسئله 49◄ اگر طلاق را به‌شدت یا طول و یا عریض بودن وصف کند، در این صورت اگر گوینده نیّتش سه طلاق باشد، همان سه طلاق واقع می‌شود و اگر نیّتش غیر از سه باشد، یک طلاق بائن واقع می‌شود.
دلیل:
زیرا وقتی صفت طولانی بودن یا سخت بودن یا عریض بودن به طلاق داد، احتیاج به بیان منظور دارد؛ پس اگر نیّتش سه بوده باشد همان می‌شود ولی اگر نیت نداشته باشد پس بین طلاق رجعی و طلاق بائن اگر شدت و ضعف قائل شویم، درنتیجه طلاق رجعی ضعیف و بائن شدید خواهد بود؛ پس طلاق بائن واقع می‌شود. (بدائع الصنائع ج3ص110)
مسئله 50◄ اگر طلاق را به چیزهایی تشبیه کند که در آن‌ها صفت طویل بودن یا عریض بودن و یا شدت باشد، در این صورت نیز اگر نیّتش سه طلاق باشد همان واقع می‌شود و در غیر این نیت، یک طلاق بائن واقع می‌شود.
دلیل:
زیرا وی صفتی را به طلاق اضافه کرده است که بر بزرگی دلالت دارد؛ پس طلاق بائن نسبت به رجعی قوی‌تر است. (بدائع الصنائع ج3ص111)
مانند اینکه بگوید: تو را طلاقی مانند کوه است یا به درازای رودخانه طلاق هستی.
مسئله 51◄ طلاق کنایه: به الفاظی گفته می‌شود که آن لفظ احتمال طلاق و غیر طلاق را دارا باشند؛ یعنی در آن، هم می‌توان معنی طلاق قائل شد و هم غیر طلاق.
مسئله 52◄ الفاظی مانند: «اخرجی»؛ (برو بیرون) و «اذهبی» (برو) و «قومی» (بلند شو)؛ هم احتمال طلاق و هم احتمال رد طلاق دادن (معنی دیگر) را دارا می‌باشد.
مسئله 53◄ و الفاظی مانند: «أنتِ خلیّة» (خالی هستی)، «بریّة» (مبرّا هستی)، «بتّة» (بریده‌شده هستی)، «بائن» (جدا هستی) و «حرام» (حرام هستی)، احتمال طلاق و نیز احتمال ناسزا را داراست؛ یعنی وقتی این الفاظ را به زنش می‌گوید، احتمال دارد که منظورش طلاق باشد و همچنین احتمال ناسزا نیز هست.
مسئله 54◄ و الفاظی مانند: «اعتدی» (عدة ببین)، «استبرءی رحمک» (پاک بودن رحِم خود از ولد را طلب کن)، «انت واحدة» (تو یک هستی)، «انت حرة» (تو آزاد هستی)، «اختاری» (اختیار کن)، «امرک بیدک» (امر تو در دست خودت است)، «امرک بیمینک» (امرت در راستت است)، «سرحتک» (تو را ول کردم)، «فارقتک» (از تو جدا شدم)، این الفاظ احتمال ناسزا بودن و رد کردن را ندارد.
مسئله 55◄ پس اگر چنین الفاظی در حالت رضا گفته شود، همه‌ی این الفاظ بسته به نیت شخص است؛ اگر نیت طلاق کند، همان شود و اگر نیتش طلاق نباشد، همان شود.
دلیل:
این الفاظ محتمل هر یک از منظورهای ذکرشده می‌باشد؛ پس در حالتی غیر از بحث طلاق، نیت وی معتبر است. (تحفة الفقهاء ج2ص183)
مسئله 56◄ و اگر در حالت غضب چنین الفاظی را به زبان بیاورد، در دو نوع اول که احتمال رد و سب (ناسزا) داشت، بسته به نیت شخص است.
مسئله 57◄ و اگر چنین الفاظی را در مجلس مذاکره‌ی طلاق بگوید، فقط در نوع اول بستگی به نیت شخص دارد.
مسئله 58◄ در الفاظ کنایه، اگر نیت سه طلاق کند، همان سه واقع می‌شود و الا یک طلاق بائن واقع می‌شود.
مسئله 59◄ و در «استبرئی رحمک» (پاک بودن رحِم خود از ولد را طلب کن) و «اعتدی» (عدة ببین) و «أنت واحدة» (تو یک هستی)، یک طلاق رجعی واقع می‌شود.
دلیل:
زیرا حضرت رسول‌الله ﷺ سودة (رض) را با گفتن «اعتدی» طلاق دادند و بعد رجوع کردند. (المبسوط للسرخسی ج6ص 19 - الاثار لابی یوسف ج1ص148)
مسئله 60◄ اگر به مرد نسبت بائن بودن و حرام بودن داده شود، طلاق واقع است ولی اگر نسبت طلاق داده شود، طلاق واقع نمی‌شود.
مثال: مرد بگوید: «من بر تو حرام هستم» یا «من از تو بائن هستم».
مثال: مرد بگوید: «من از تو طلاق هستم» یا «من از تو طلاق گرفتم».
دلیل الفاظ کنایه:
الفاظی که چندمعنا را محتمل باشد، یکی از معانی آن را نمی‌توان بدون نیت یا استعمال غالب بودن تعیین نمود؛ زیرا این کار ترجیح بدون مرجّح است؛ یعنی ترجیح دادن یک معنی بر دیگری بدون دلیل ترجیح و همچنین وقوع طلاق مشکوک است و با شک چیزی ثابت نمی‌شود. (المبسوط للسرخسی ج6ص73)