دکتر عبدالصدیق آخوند کشمیری: مساله ای در کتب فقهی حنفی ذکر شده است تحت این عنوان که اگر کسی زنی را به نکاح خود در آورد و بگوید دو شاهد وی الله و رسولش هستند، این نکاح جایز نیست و در بعضی دیگر آمده است که «گفته شده است [به این کلمه گفته شده است توجه شود] این گفته کفر است». حال در این مبحث قصد داریم عبارت کتب را بیاوریم و اقوال مختلف مطرح شده را مورد توجه قرار دهیم.
ابتدا متن مذکور در کتب این است:
1- رجل تزوج امرأة بشهادة الله ورسوله كان باطلاً لقوله صلى الله عليه وسلم لا نكاح إلا بشهود وكل نكاح يكون بشهادة الله وبعضهم جعلوا ذلك كفراً لأنه يعتقد أن الرسول صلى الله عليه وسلم يعلم الغيب وهو كفر.
ترجمه: [اگر] مردی زنی را که با شاهدیت الله و رسول الله (ص) عقد کرد، این نکاح باطل است زیرا رسول الله (ص) فرموده اند: نکاح نیست مگر در حضور شاهدان. این درحالی است که همه نکاح ها را الله تعالی حاضر و شاهد است و بعضی (نام گوینده ذکر نشده است) این نوع نکاح را کفر دانسته اند زیرا گوینده این سخن معتقد است که رسول الله (ص) غیب را می داند و این کفر است.
متن از کتاب قاضیخان تالیف فخر الدين حسن بن منصور الأوزجندي الفرغاني الحنفي متوفای 592 می باشد.
2- أبو المعالي برهان الدين محمود بن أحمد صاحب کتاب المحیط البرهانی فی الفقه النعمانی (متوفى: 616هـ) چنین عبارت آورده است:
تزوج امرأة بشهادة الله ورسوله لا يجوز؛ لأن هذا نكاح لم يحضره شهود، وعن أبي القاسم الصفار رحمه الله أنه قال: يكفر من فعل هذا؛ لأنه اعتقد أن رسول الله عليه السلام عالم الغيب.
ترجمه: [اگر مردی] زنی را با شاهد گرفتن الله و رسولش تزویج کرد، این جایز نیست زیرا این نکاحی است که بدون حضور شاهدان صورت گرفته است و از ابی القاسم صفار، گفته است که این شخص کافر می شود زیرا وی معتقد است که رسول الله (ص) عالم الغیب است.
3- عبد الرحمن بن محمد بن سليمان معروف به شيخي زاده متوفى: 1078ه, در مجمع الانهر چنین عبارت آورده است:
(وَ) شُرِطَ أَيْضًا (حُضُورُ) شَاهِدَيْنِ فَلَوْ تَزَوَّجَ امْرَأَةً بِشَهَادَةِ اللَّهِ تَعَالَى وَرَسُولِهِ لَا يَجُوزُ النِّكَاحُ وَعَنْ قَاسِمٍ الصَّفَّارِ وَهُوَ كُفْرٌ مَحْضٌ؛ لِأَنَّهُ اعْتَقَدَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ - عَلَيْهِ السَّلَامُ - يَعْلَمُ الْغَيْبَ وَهَذَا كُفْرٌ،.
وَفِي التَّتَارْخَانِيَّة إنَّهُ لَا يَكْفُرُ لِأَنَّ بَعْضَ الْأَشْيَاءِ يُعْرَضُ عَلَى رُوحِهِ - عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ - فَيَعْرِفُ بِبَعْضِ الْغَيْبِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: {عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا} [الجن: 26] {إِلا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ} [الجن: 27]
ترجمه: حضور دو شاهد برای نکاح، شرط است پس اگر زنی را با شاهدیت الله و رسولش تزویج کند این نکاح جایز نیست و از قاسم صفار: این کفر محض است زیرا وی اعقتاد کرده است که رسول الله ص غیب را میداند و این کفر است،
و در کتاب تاتارخانیه آمده است که کافر نمی شود زیرا بعضی اشیاء بر روح رسول الله ص عرضه می شود و بعضی از غیب ها را می داند و الله تعالی فرموده است: داناى نهان است و كسى را بر غيب خود آگاه نمىكند، جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد، كه [در اين صورت] براى او از پيش رو و از پشت سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت (ترجمه آیه است).
4- در کتاب الفتاوی الهندیه آمده است: وَمَنْ تَزَوَّجَ امْرَأَةً بِشَهَادَةِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ لَا يَجُوزُ النِّكَاحُ، كَذَا فِي التَّجْنِيسِ وَالْمَزِيدِ. یعنی: کسی زنی را با شهادت الله و رسولش تزویج کند، نکاح جایز نیست.
5- ابن عابدین متوفى: 1252هـ ، صاحب کتاب رد المحتار در مورد این مساله چنین تحقیق نموده است:
(قَوْلُهُ: قِيلَ بِكُفْرٍ) لِأَنَّهُ اعْتَقَدَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - عَالِمُ الْغَيْبِ قَالَ فِي التَّتَارْخَانِيَّة: وَفِي الْحُجَّةِ ذَكَرَ فِي الْمُلْتَقَطِ أَنَّهُ لَا يَكْفُرُ لِأَنَّ الْأَشْيَاءَ تُعْرَضُ عَلَى رَوْحِ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - وَأَنَّ الرُّسُلَ يَعْرِفُونَ بَعْضَ الْغَيْبِ قَالَ تَعَالَى - {عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا} [الجن: 26] {إِلا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ} [الجن: 27]-. اهـ.
قلْت: بَلْ ذَكَرُوا فِي كُتُبِ الْعَقَائِدِ أَنَّ مِنْ جُمْلَةِ كَرَامَاتِ الْأَوْلِيَاءِ الِاطِّلَاعَ عَلَى بَعْضِ الْمُغَيَّبَاتِ وَرَدُّوا عَلَى الْمُعْتَزِلَةِ الْمُسْتَدِلِّينَ بِهَذِهِ الْآيَةِ عَلَى نَفْيِهَا بِأَنَّ الْمُرَادَ الْإِظْهَارُ بِلَا وَاسِطَةٍ، وَالْمُرَادُ مِنْ الرَّسُولِ الْمَلَكُ أَيْ لَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ بِلَا وَاسِطَةٍ إلَّا الْمَلَكَ، أَمَّا النَّبِيُّ وَالْأَوْلِيَاءُ فَيُظْهِرُهُمْ عَلَيْهِ بِوَاسِطَةِ الْمَلَكِ أَوْ غَيْرِهِ، وَقَدْ بَسَطْنَا الْكَلَامَ عَلَى هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ فِي رِسَالَتِنَا الْمُسَمَّاةِ [سَلُّ الْحُسَامِ الْهِنْدِيِّ لِنُصْرَةِ سَيِّدِنَا خَالِدِ النَّقْشَبَنْدِيِّ] فَرَاجِعْهَا فَإِنَّ فِيهَا فَوَائِدَ نَفِيسَةً، وَاَللَّهُ تَعَالَى أَعْلَمُ.
در متن که گفته است: کافر می شود: شرح آن چنین است: زیرا وی اعتقاد کرده است که رسول الله (ص) غیب را می داند این را در تاتارخانیه گفته است و در کتاب الحجه آمده است که در کتاب الملتقط آورده است که این شخص کافر نمی شود، زیرا اشیاء بر روح رسول الله (ص) عرضه می شود و اینکه انبیاء بعضی از غیب ها را می دانند و الله تعالی فرموده است: - {عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا} [الجن: 26] {إِلا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ} [الجن: 27] ترجمه: داناى نهان است و كسى را بر غيب خود آگاه نمىكند، جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد، كه [در اين صورت] براى او از پيش رو و از پشت سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت.
من(ابن عابدین) گویم: بلکه در کتب عقاید ذکر کرده اند که از زمره کرامات اولیاء، اطلاع یافتن بر بعضی از غیب ها می باشد و بر معتزله که با استناد به این آیه منکر علم غیب هستند، جواب داده اند که منظور این آیه این است که الله غیب ها را بدون واسطه بر کسی آشکار نمی کند و منظور از رسول در این آیه فرشته است یعنی کسی را بغیر از فرشته، بر غیب بدون واسطه، مطلع نمی کند.
اما نبی و اولیاء پس آنان را مطلع می کند به واسطه فرشته و یا چیز دیگر و ما این مساله را در رساله خودمان تحت عنوان [سَلُّ الْحُسَامِ الْهِنْدِيِّ لِنُصْرَةِ سَيِّدِنَا خَالِدِ النَّقْشَبَنْدِيِّ] بسط و توضیح داده ایم پس به آن مراجعه کن که در آن فایده های گرانقدری وجود دارد. وَاَللَّهُ تَعَالَى أَعْلَمُ.
اقوال مطرح شده در این مساله بدین شرح است:
نکاح با شهادت الله و رسولش:
تکرار این کفر بودن برای این است که در بعضی کتب گوینده این کلام مشخص نشده و با کلمه قیل آمده است که نشانه مجهول بودن گوینده و نشانه ضعف آن است و در بعضی نیز به اسم گوینده اشاره شده است و با توجه به اینکه این مساله در کتبی آمده است که در قرن ششم و بعد آن نقل شده است و از مجتهدین مذهب نیز روایت وجود ندارد، ابن عابدین از محققین مذهب حنفی چنین نتیجه گیری می کند که بعضی از غیب ها را دانستن برای انبیاء و اولیاء ثابت است و البته این را با واسطه فرشته می داند.
وَلَا شَكَّ أَنَّهُ يَجِبُ أَنْ يُحْتَاطَ فِي عَدَمِ تَكْفِيرِ الْمُسْلِمِ حَتَّى قَالُوا: إذَا كَانَ فِي الْمَسْأَلَةِ وُجُوهٌ كَثِيرَةٌ تُوجِبُ التَّكْفِيرَ وَوَجْهٌ وَاحِدٌ يَمْنَعُهُ عَلَى الْمُفْتِي أَنْ يَمِيلَ إلَيْهِ وَيَبْنِي عَلَيْهِ.
شکی نیست در اینکه در عدم تکفیر مسلمان باید احتیاط پیشه نمود و بیان می دارد که فقهاء گفته اند که اگر در یک مساله از چندین وجه، تکفیر آن شخص واجب بنماید و لی تنها یک وجه از تکفیر آن شخص منع میکند، پس بر مفتی واجب است که به این یک وجه میل کند و حکم مساله را بر این بنا کند.
نتیجه گیری:
الف: نسبت کفر به این شخص از مجتهد روایت نشده است.
ب: اینکه ابن عابدین گوید که اثبات مساله دانستن بعضی از غیب ها از جمله اعتقاد اهل سنت است و معتزله هستند که مخالف آن هستند، پس کسی که کرامات اولیاء من جمله اطلاع بر بعضی از غیب ها را انکار کند، از اهل سنت نیست و جزو معتزله خواهد بود.
ج: تا ازمجتهد اثبات نشود حکم به کفر کسی نشود.
د: آنچه که حکم به کفر شده بدون در نظر گرفتن با واسطه بودن است.
هـ: نکته اساسی این است که در تکفیر مسلمانان، تا این حد به احتیاط توصیه شده است که اگر چند ویژگی کفر در یک فرد مسلمان بود و در مقابل، تنها یک ویژگی او را از کافر بودن منع می کرد، اصل بر همان یک ویژگی مانع از تکفیر است و نمی بایست آن فرد را از دایره اسلام خارج کرد. این نکته ای است که اگر ملاک قضاوت درباره احکام و افراد قرار گیرد، حسن نیت اسلامی و دینی و یا غرض ورزی دنیایی و ناخالصی برخی از صادرکنندگان حکم، در سایه آن به سهولت قابل تشخیص خواهد بود.
الله تعالی به ما توفیق خدمت به اسلام و مسلمانان عطا فرماید.
منابع: